باش فقط باش همین نه دست به جیب خواهی شد نه وقتت برای من است فقط باش ..... هر جا هستی فقط باش تا در هوایت نفسی تازه کنم ستارگان بی شرمانه چشمک می زنند به ماه ماه اما همچنان ماه من است ... زمـیـن لـغـزنـده بـشـه... تـو پـشـت سـرم بـاشـى... مـن سـر بـخــورم... تــو بـازومـو بـگـیــرى... مـن هـول بـشـم تـو هـول بـشـى... عـاشـقـه ایـن هـول شـدنـام... اگـه بــرف بـیــــــــــاد...! چقدر بی تو به سر بردن دشوار است. رنگهای اتاق را میبینم دلتنگ برمیخیزند و سوی درختان بال میزنند... پس نیستی چنین است. شمس لنگرودی راز این داغ نه در سجده ی طولانی ماست فاضل نظری برای نوشتن از دلتنگی که واژه و استعاره لازم نیست ، " فقط یک دل میخواهد " که تنگ شده باشد همین ... رنجوری تو را باور نمیکنم ای پیش مرگ تو همه رخشنده اختران تو مرگ آفتاب درخشان و پاک را، باور مکن؛ که ابر ملالی اگر تو راست، چونان غروب سرد غم انگیز بگذرد. دردی اگر به جان تو بنشست؛ این نیز بگذرد. تهمت به تو؟! تهمت زدن چگونه توانم به آفتاب؟ لعنت به آن کنم که دو رو بود نفرین به او کنم که عدو بود... حمید مصدق
بوسه ی اوست که چون مُهر به پیشانی ماست
شادمانیم که در سنگدلی چون دیوار
باز هم پنجره ای در دل سیمانی ماست
موج با تجربه ی صخره به دریا برگشت
کمترین فایده ی عشق، پشیمانی ماست
خانه ای بر سر خود ریخته ایم اما عشق
همچنان منتظر لحظه ی ویرانی ماست
باد پیغام رسان من و او خواهد ماند
گرچه خود بی خبر از بوسه ی پنهانی ماست.
Design By : Pichak |