عشق سوزان است بسم الله الرحمن الرحیم هرکه خواهان است بسم الله الرحمن الرحیم دل اگر تاریک اگر خاموش بسم الله نور گر چراغان است بسم الله الرحمن الرحیم نامه ای را هُد هُد آورده ست آغازش تویی از سلیمان است بسم الله الرحمن الرحیم سوره ی والیل من برخیز و والفجری بخوان دل شبستان است بسم الله الرحمن الرحیم قل هو الله احد قل عشق الله الصمد راز پنهان است بسم الله الرحمن الرحیم گیسویت را بازکن انا فتحنایی بگو دل پریشان است بسم الله الرحمن الرحیم ای لبانت محیی الاموات لبخندی بزن مردن آسان است بسم الله الرحمن الرحیم میزبان عشق است و وای از عشق! غوغا می کند هر که مهمان است بسم الله الرحمن الرحیم مهدی جهاندار ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت مولا ، شمار درد دلم بی نهایت است . تعداد درد من به خدا از رقم گذشت . دلگیر که می شوی دوست دارم تمام جاده ها چالوس من باشند ! مسیرت را به گردنم بیندازند ... تا بی آنکه از کوله ات، قدم به قدم برایم نشانی بیفتد ادامه ات دهم من، رد پایت را از سر راه نیاورده ام ! که با پاشنه هر سیندرلایی پایکوبی کنم وقتی که چشم هایت نگهبان ِرشوه نگیر و خواب آلود ناشناخته هایت بود و پیش خدا انکار کردم داشتنت را تا به بهانه ی عدالت خنده هایت را به مساوات تقسیم نکند .... وعده ترمیم قلب یاس زار درهوای دیدن روی نگار به طاها…به یاسین…به معراجِ احمد … به قدر و…به کوثر…به رضوان و طوبی… به وحی الهی…به قرآنِ جاری به تورات موسی…و انجیل عیسی بسی پادشاهی کنم در گدایی چو باشم گدایِ گدایان زهرا چه شب ها که زهرا، دعا کرده تا ما همه شیعه گردیم و بیتاب مولا غلامی این خانواده، دلیل و مرادِ خدا بوده از خلقت ما مسیرت مشخص…امیرت مشخص مکن دل دل، ای دل زن دل به دریا که دنیا…که دنیا…که دنیا…به خسران عقبی، نیرزد به دوری ز اولاد زهرا نیرزد… و این زندگانیِ فانی…جوانی…خوشی های امروز و اینجا… به افسوس بسیار فردا…نیرزد اگر عاشقانه هوادار یاری اگر مخلصانه گرفتار یاری اگر آبرو میگذاری به پایش یقینا…یقینا…خریدارِ یاری بگو چند جمعه گذشتی ز خوابت چه اندازه در ندبه ها زار یاری به شانه کشیدی…غم سینه اش را و یا چون بقیه تو سربارِ یاری اگر یک نفر را به او وصل کردی برای سپاهش تو سردارِ یاری به گریه شبی را سحر کردی یا نه چه مقدار بیتاب و بیمارِ یاری دل آشفته بودن…دلیل کمی نیست اگر بیقراری بدان یارِ یاری و پایان این بیقراری…بهشت است بهشتی که سرخوش ز دیدارِ یاری نسیم کرامت وزیدن گرفته و باران رحمت چکیدن گرفته مبادا بدوزی نگاه دلت را به مردم که بازار یوسف فروشی در این دورهِ بد…شدیدا گرفته خدایا به روی درخشان مهدی… به زلف سیاه و پریشان مهدی به قلب رئوفش که دریای داغ است به چشمان از غصه گریان مهدی به لب های گرم علی…یا علیش به ذکر حسین و حسن جان مهدی به دست کریم و نگاه رحیمش به چشم امیدِ فقیران مهدی به حال نیاز و قنوت نمازش… به سبحان…سبحان…سبحان مهدی به برق نگاه و به خال سیاهش به عطر ملیح گریبان مهدی به حج جمیلش…به جاه جلیلش به صوت حجازیه قرآن مهدی به صبح عراق و شبانگاه شامش به آهنگ سمت خراسان مهدی به جان داده های مسیر عبورش به شهد شهود شهیدان مهدی مرا دائم الاشتیاقش بگردان مرا سینه چاک فراقش بگردان تفضل بفرما بر این بنده بی سر و پا مرا همدم و محرم و هم رکاب سفرهای سوی خراسان و شام و عراقش بگردان یامهـــــدی سلام! سید علی صالحی برای آمدنت دیر می شود، برگرد زمان ز پرسه زدن سیر می شود، برگرد در انتظار تو با کوله باری از وحشت زمین دوباره زمین گیر می شود، برگرد برای روشنی چشم آسمان، خورشید میان چشم تو تکثیر می شود، برگرد همیشه جای تو در لحظه هایمان خالیست غروب جمعه که دلگیر می شود، برگرد و جمعه ای که بیایی، تمام عرش خدا به سمت خاک سرازیر می شود، برگرد نگار جمشیدنژاد
من تو را با تمام بی کسی ام کشف کرده ام
تو را دزدیدم از تقدیر
جمعه یعنی یک غروب وعده دار
جمعه یعنی مادر چشم انتظار
حال همهی ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی میگذرم
که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد و
نه این دلِ ناماندگارِ بیدرمان!
تا یادم نرفته است بنویسم
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
میدانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازهی باز نیامدن است
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببین انعکاس تبسم رویا
شبیه شمایل شقایق نیست!
راستی خبرت بدهم
خواب دیدهام خانهئی خریدهام
بیپرده، بیپنجره، بیدر، بیدیوار ... هی بخند!
بیپرده بگویمت
چیزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نیک خواهم گرفت
دارد همین لحظه
یک فوج کبوتر سپید
از فرازِ کوچهی ما میگذرد
باد بوی نامهای کسان من میدهد
یادت میآید رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟
نه ریرا جان
نامهام باید کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آینه،
از نو برایت مینویسم
حال همهی ما خوب است
اما تو باور نکن!
Design By : Pichak |