زندگی وزن نگاهی است که در خاطر ما می ماند.نوروز جشن نکوداشت نگاه تو ست پس نوروز بر تو فرخنده باد. کارگردانی است نوروز که می گوید نور ..صدا...حرکت و من برای به دست اوردنت همه نقشهای عالم را بازی می کنم.
شاخساران سرمست... دل گل غرق سرور... سبزه در فکر بهار خاک، گویی که تبسم بر لب.... همگان دل شادند. کوه، قد کشیده بلند ـ سینه اش در دل ابرهای سیاه چشمه ساز می زند باز، زخمه بر تار صخره های ستبر بزم، بزم گل و پروانه و شمع... قاصدک پرمی کشد، تا اوج سفرهای بلند مریم و سوسن و نرگس... همگان دل شادند. مبادا! دلکی غرق باشد در زمستان خیال نکند! دلبرکی جا بماند در برف سکوت....... که باران در راه است. ... و قطره های زلالش چه عجولند بر بوسه خاک ... چه رقیبند بر سیل مهیب آری ای باران!... ببار ببار برمن... که دلم لک زده بر ساز دلت باران ببار!... و بزن، سیلی عشقت را بر شیشه تاریک دلم باران ببار!... که بی چاره نگاهت شده ام! اشکهای شب زده رخت بربندد... که راهی ندارد بر گونه من ضربان های نفس گیر تلاطم... وای نه!... نبض هایم نمی خواندش دگر باران!... مرا از خود مران! که گرفتار توام... دستم را بگیر و در خود بیامیز.... تا آمیخته شوم در آغوش بی کرانت. باران مرا ببر... بگذار زندانی ات باشم.... قفسم را نشکن.... تو مکن آزادم... گر رهایم سازی... بخدا خواهم مرد... من زنجیر تو را می خواهم... بگذار با پیوند عمیقم با تو .......... رخنه کنم بر دل خاک برود عطر دل انگیزش در عمق دلم بشود خاکی خاکی از نو...حجم سنگین تنم باران ببار بر من!... بگذار گیسوانم زیر دستان نوازشت خیس تب و تاب گردد... باران ببار بر من!... بگذار صورتم زیر بوسه های دانه دانه ات، تبرک یابد... ببار!...تا که چشم هایم، اشک شوقش را از تو یغما ببرد... ببار!...تا شانه هایم، زیر پنجه های مهربانت، جان دوباره گیرد... ببار!...که انگشتانم، با لمس نگاهت، قنوت شب باشد... خرابم کن، تا روانت گردم.... و بسازم باز!... بسازم باز!... نیازی به انفجار توپ نیست... چشمانت را که مهربان کنی... لبهایت را که به خنده بیارائی... سال خود به خود تحویل می شود. سلام بر تو ای بهار خلایق و خرمی روزگار! مولایم ما را ببخش که یک عمر چه کودکانه نشستیم و انتظار کشیدیم تا صدای شلیک یک توپ ، نوید آمدن بهار را سردهد. ای صد افسوس که تو بهار بودی ومن بی تو هر فروردینم دی بود و نمی دانستم. صادق (ع) آل محمد(ص) فرموند: که نوروز و اول بهار روزی است که ما توقع فرج حضرت مهدی (عج) را داریم چراکه این روز از روزهای ما و شیعیان ماست. من خدایی دارم ، که در این نزدیکی است نه در آن بالاها مهربان ،خوب ، قشنگ چهره اش نورانیست گاهگاهی سخنی می گوید ، با دل کوچک من، ساده تر از سخن ساده من او مرا می فهمد ، او مرا می خواند ، او مرا می خواهد . . . کاش بودی بابا جان. اگر بودی شاید این همه دلتنگ نبودم. کاش سردی وجودم را با گرمای نگاهت گرم می کردی. کاش نبودم و نمیدیدم نبودنت را در هجوم بی رحمانه نامردمی ها. کاش بودی و لحظه های تحویل سالم با نبودنت گره نمی خورد و غمم را به شادی تحویل می کردی. کاش بودی و این لحظه مقدس اشک بر چشمانم جاری نمی شد. کاش رویا نبودی. اینجا بودی... پیش خودم... خود خودم.... تا با تو می گفتم از عشق از غم از شادی ... می دانم اگر بودی دخترکت را تنگ در آغوش می گرفتی و می گفتی نگاه نگرانت برای چیست نازنینم... من هستم... راستی می دانی دخترکت چقدر بزرگ شده؟ کاش بودی
Design By : Pichak |