“بسم الله الرحمن الرحیم : هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئًا مَّذْکُورًا” (سورة الإنسان – آیة 1)
“آیا زمانى طولانى بر انسان گذشت که چیز قابل ذکرى نبود”
زیر این صندوق چوبی، اتاقک مقبره ای قرار دارد که پیکر پاک مولا و سرورمان حضرت ابوالفضل العباس (ع) در آن آرمیده است؛ در اینجا قطعه ای از سنگ مرمر مستطیلی شکل دیده می شود که بر این مقبره شریف و در طول بقعه حرم قرار گرفته و بر روی آن ابیات زیر نقش بسته است:
طاولی قـــــبة السماء اعتلاء واکسفى الشمس رفعة واجتلاء
در بلندی از گنبد آسمان فراتر برو و بلندی و شکوه آسمان را بپوشان.
انت للخلد صخرة اثبتـــــــــتها قوة الحـق فی الحــــیاة بنــــــاء
تو برای جاودانگی، صخره ای هستی که نیروی حق در زندگی ساختار آن را ثابت نگه داشته است.
فیک کنز الإیـــــــمان طلسُمه الله فضاعت فیه القــرون هــــباء
گنج ایمان در توست که طلسمش خداوند است و قرن ها بر آن گذشته است.
هو رمز البقاء فــــــی فلک لم یحو الا ما سوف یلقى الـــفــناء
او رمز ماندگاری فلک است و اگر او نبود قطعا فلک نابود می شد.
بطل الطـــف فیک والطف افق جاوز الافق أنجماً وســـــــــــمآء
قهرمان طف در توست و طف افقی است که از افق ستارگان و آسمان فراتر رفت.
ها هنا قد ثوى أبا الفضل دُنیاً تـــــــــسحر الروح روعة وصفــاء
آری در اینجا ابوالفضل العباس مسکن گزیده است دنیایی که روح را در شکوه و آرامش مجذوب خود می کند.
ها هنا مشرق العقـــیدة زهوُ بشـعاع غطى الوجــود ســــنـاءُ
اینجا محل طلوع عقیده است و دارای پرتوی است که وجود را سرشار از نور می کند.
هاهنا جسمـــه الموزع مکنوزُ علیه ظـــــــــــــــل الالــهُ أفـــاء
در اینجا پیکر پاره پاره ی حضرت ابوالفضل(ع) نهفته است و بر آن سایه خداوند برگشته است.
والیدان المقطوعــتان تشیران لمعنى أعــیى الحـــــــروف أداءُ
و دو دوست قطع شده که به مفهومی اشاره می کند که حروف از ادای آن ناتوانند.
أیها الصخرة العظیمة باهــــی بعـــلاه الأملاک والأنــــــــــــبیاء
ای صخره عظیمی که فرشتگان و انبیا به واسطه بزرگی اش به خود می بالند.
رفع الله للحکیم مقامــــــــــــاً دونه یخـــــــشع الزمان أحتــذاء
خداوند مقام حکیم را بالا برد که در مقابلش روزگار سر فرود می آورد.
ایة الله مـــــــــــــا تحداه بــاغ بقــــــــــواه الا تـــلاشى عیــاء
نشانه ی خداوند که هیچ ستگری با نیروهایش نتوانست در برابر او مقاومت کند.
أشاء أن یسبق الحیاة بمعنى عنه أعــــنی تفکـیرها أیــــــحاء
با آوردن معنایی در باره او، می خواهم از اندیشه و اشارات زندگی پیشی بگیرد.
بعد ما أنشأ الضریــــح نشیداً أسکر الـــــــــــفن روعة وبهـــاء
پس از آنکه ضریح حضرت ابوالفضل سرودی را ایجاد کرد که عظمت و شکوه و جلال هنر را مست کرد.
أرسل الآیة التی رفعـــــــــتها قدرة الحق فی الخــــــــلود لواء
نشانه ای را فرستاد که قدرت حق در جاودانگی پرچم آن را برافراشت.
صخـــــــرة ابدعتها فکرة الفن فلاحــت قصـــــــــــــیــدة غــراء
صخره ای که ایده فن آن را ابداع کرد و قصیده ای غرور انگیز را نمایان کرد.
وعلیها رف مجـــد أبی الفضل فتزداد شــــــــــــــــــوکة وعلاء
در این قصیده بزرگواری ابوالفضل عباس(ع) ذکر شده و باعث افزایش شوکت و عظمت آن شده است.
صان فیها للجعفــــــــریة شأنا قد اغاض الـــــحـــساد والاعداء
در آن شان و منزلت شیعه جعفری حفظ شده است که حسودان و دشمنان را به خشم واداشته است.
بارک الله فی عزیمة ابـــراهیم أذا حاکت القضاء مضـــــــــــــاء
اراده ابراهیم مبارک باشد چه آنکه قضا و قدر در محکمی از آن تقلید کرد.
صـــــــــــارع الحادثات تلاشت دونه وازدها بـــــــــــــــها کبریاء
با حوادث قضا و قدر درگیر شد و درمقابلش متلاشی شدند و کبریا به واسطه آن اراده به خود بالید.