سفارش تبلیغ
صبا ویژن





























 

 

انسان ها عادت داشتند تا زمانی که پیامبران برایشان معجزه نیاورده اند، حرف این فرستادگان خدا را رد کنند.

 بعضی ها حرف آن ها را قبول می کردند و بعضی هم بر سرسختی خود می افزودند. اکنون بعد از وفات پیامبران، باز هم مردم نیاز دارند بدانند آیا خدا وجود دارد؟

 داروینیسم و نظریه تکامل به کفر ورزی انسان ها و سکولاریزم کمک کرد به طوری که این نظریه انسان ها را تا تاریکی های عصر حجر برد.

 به خاطر تحریف دین مسیحیت و دین یهودیت، پیروان این ادیان در اثر این نظریه دچار تزلزل و دودلی شدند.

اسلام، آخرین دین آسمانی اکنون در مقابل این نظریات کفر آمیز ایستاده است. بیشتر یافته های علمی که دانشمندان به آن می بالند در قرآن ذکر شده است ( قابل توجه که ما مسلمانان اعتقاد داریم تمامی علوم در قرآن است و منظور نویسنده در این جا آن است که علوم کشف شده را ما با قرآن توانسته ایم تطبیق دهیم. مترجم) که 1400سال پیش نازل شده است.  

یکی از معجزات علمی که در قرآن آمده است، در مورد سیاه چاله ها می باشد.

خداوند با اشاره به مشخصات خاصی، در آیه زیر به سیاه چاله ها اشاره می کنند.

این مشخصات عبارتند از:

1) آن ها ستارگانی در حال حرکت هستند.

2) آن ها پنهان هستند.

3) آن ها ستارگانی جارو کننده هستند.

اجازه بدهید قبل از اینکه ببینیم اخترفیزیک دان ها در مورد سیاه چاله ها چه می گویند، به آیه زیر از قرآن کریم اشاره کنیم.

خداوند در قرآن فرموده اند:

{ فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ*الْجَوَارِ الْکُنَّس* وَاللَّیْلِ إِذَا عَسْعَسَ * وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ * إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ}[التکویر:15-19]

به راستی سوگند به اختران بازگردنده نمی خورم. 16. آن روندگان نهان شونده. 17. و به شب چون تاریک شود. 18. و به سپیده چون بدمد. 19. که این سخن فرستاده ای است بزرگوار(جبرئیل).

به خوبی امروزه مشخص شده است که ستارگان در طول عمر خود دچار تحول می شوند تا آنکه بمیرند. یکی از انواع مرگ ستارگان، تبدیل شدن به سیاه چاله است.

خداوند در قرآن می فرمایند:

{وَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لا إِلَهَ إِلا هُوَ کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلا وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ}[القصص:88]

با خداوند، معبود دیگری را نخوانید. خدایی نیست جز او، هرچیزی نابود می شود مگر ذات او. فرمان مخصوص اوست، به سوی او بازگردانده می شوید.

در طول دوره زندگی ستارگان، آن ها موجودیت خود را تغییر می دهند. این تغییر میلیون ها سال طول می کشد.

برای فهم بهتر آیات قرآن نیاز  به  اطلاعات مختصری پیرامون مرگ ستارگان و چگونگی تشکیل سیاه چاله ها داریم.

از اعماق ستارگان انرژی هسته ای آزاد میشود که سوخت ستارگان را تامین میکنند.

هنگامی که پس از میلیارد ها سال کلیه این سوخت به پایان میرسد ستاره از درون شروع به سرد شدن میکند ونیروی جاذبه موجب تراکم و کوچکتر شدن آن میگردد.

به این ستاره ی مرده "کوتوله ی سفید" میگویند که اگر جرمش بیشتر از یک چهارم جرم خورشید باشدنمیتواند جرم خود را استوار نگه دارد و کوچکتر شدن همچنان ادامه پیدا میکند.

در این مرحله این ستاره ی مرده را "ستاره ی نوترونی "گویند ( یک سانتی متر مکعب از ستاره ی نوترونی دارای جرمی معادل صد میلیون  تن است.)

همچنین معادلات میگویند که اگر جرم ستاره ی نوترونی بیش از سه برابر جرم خورشید باشد مواد تشکیل دهنده ی آن به صورت یک نقطه در می آید و درون سیاه چاله نا پدید میشود.

نیروی گرانشی سیاه چاله به حدی فضا را خمیده میکند که هر نور به روی خود برمیگردد و علت سیاه بودن سیاه چاله به همین دلیل است که چهره ای ترسناک به آن میدهد.

برای هر چیزی که به درون سیاه چاله کشیده میشود زمان متوقف شده و دیگر گذشته و آینده ای برایش معنا ندارد.

هیچ چیز سریعتر از نور حرکت نمیکند .پس اگر نور نتواند بگریزد هیچ چیز دیگری قادر به گریز نخواهد بود.

? انواع سیاه چاله ها کدامند؟

دانشمندان سه نوع سیاه چاله را کشف کرده اند:کوچک، متوسط و بزرگ.

1) نوع کوچک یا کم جرم یا نوع اختری یا کهکشانی

این نوع از سیاه چاله ها از ستارگانی تشکیل می شوندکه جرمشان 100برابر جرم خورشید ما است.

وقتی که انرژی چنین ستاره ای تمام می شود، پوسته خارجی خود را پرتاب می کند و هسته خود را که هنوز 15برابر خوررشید ما است را نگه می دارد.

دانشمندان عقیده دارند که کهکشان راه شیری ما دارای ده ها هزار از این سیاه چاله ها است بنابراین به آن سیاه چاله کهکشانی می گویند.

2) سیاه چاله های متوسط.

3) سیاه چاله های بسیار سنگین.

در مرکز کهکشان ها قرار دارند. بعضی از دانشمندان عقیده دارند که بیشتر کهکشان ها که کهکشان ما هم جزوی از آن است، دارای سیاه چاله ای در مرکز خود است.

در ستارگان سنگین دو فرایند مهم پیوسته رخ می دهد. یکی جوش هسته ای است( که هیدروژن را از مرکز ستاره به بیرون می فرستد و دیگری جاذبه (که تمامی هیدروژن را به طرفی که آمده بود می کشد).

 این دو روند یکدیگر را خنثی می کنند تا اینکه هیدروژن ستاره سوخته شود و در این موقع جاذبه غلبه می کند.

وقتی که جاذبه غلبه کرد، ستاره ناپایدار می شود و منفجر می گردد.

وقتی که شروع به منفجر شدن کرد، دیگر متوقف نمی شود و ستاره ( و در نهایت اتم هایش) به داخل خود فرو می ریزند و منجر به تشکیل سیاه چاله می شود.( Hewitt186).

این تصویر که به کمک اشعه ایکس گرفته شده است نشان دهنده سیاهچاله ای است که در حال بلعیدن ستاره ای می باشد.

سیاهچاله بسیار سنگین سیاهچاله ای است که جرم آن بین 105تا 1010برابر جرم خورشید است.

امروزه این عقیده وجود دارد که اگر همه کهکشان ها سیاهچاله ای از این نوع نداشته باشند، تعداد زیادی از آن ها که کهکشان راه شیری نیز جزئی از آن است، در مرکز خود چنین سیاه چاله ای را دارند.

این سیاه چاله ها دارای خصوصیات عجیبی هستند که آن ها را از همنوعان خود متمایز می کند.

? چرا سیاهچاله ها سیاه می باشند؟

یک موشک برای آنکه سطح زمین را ترک کند باید سریعتر از 25000 مایل در ساعت ( 7مایل در ثانیه) حرکت کند. به این سرعت، سرعت فرار از زمین می گویند.

اگر راکت سرعتی کم تر از این مقدار داشته باشد، توسط جاذبه به زمین بر می گردد.

 سرعت فرار از یک سیاه چاله بیش از 186000مایل در ساعت است پس اگر بخواهیم از آن فرار کنیم، باید سرعتی بیش از این مقدار داشته باشیم.

 سرعت نور 186000مایل در ساعت است بنابراین نمی تواند از سیاهچاله ها فرار کند پس این سیاهچاله ها به رنگ سیاه هستند.

ستاره شناسان به کمک اشعه ایکس و تلسکوپ های رادیویی توانسته اند سیاه چاله قدیمی را که در اطراف کهکشان راه شیری است کشف کنند.

این سیاه چاله که دارای مسیری نامتقارن است در حال بلعیدن ستاره ای می باشد.

اعتقاد بر این است که این سیاه چاله باقی مانده یک ستاره بسیار بزرگ است که میلیاردها سال پیش زندگی می کرده و از خانه خود به بیرون پرتاب شده و سرگردان در حال حرکت می باشد.

بسیاری از ستارگان منظومه شمسی ما در یک صفحه نازکی به نام صفحه کهکشانی هستند. ا

گرچه خوشه های گردی نیز وجود دارند که هرکدام دارای صدها هزار ستاره قدیمی هستند و به دور مرکز کهکشان در حرکت می باشند و در مسیری می باشند که از صفحه کهکشانی به دور می باشند.

بنابراین زمانی که یک ستاره تمام سوختش به مصرف رسید در خود فرو می ریزد و در نهایت به سیاه چاله ای تبدیل می شود که دارای چگالی بی نهایت و حجم بسیار ناچیز است و میدان مغناطیسی بسیار قوی دارد.

خداوند در قرآن به این حقیقت مرگ ستارگان( که به خاطر پایان سوختشان است اشاره می کنند) در آن جا که می گویند:

{ وَإِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ} آنگه که ستارگان به سیاهی می گرایند.

? آیا تمامی ستارگان به سیاه چاله تبدیل می شوند؟

تمامی ستارگان به سیاه چاله تبدیل نمی شوند. ستاره ای که جرمش کم تر از 1.4بار بزرگتر از خورشید باشد، به کوتوله سفید تبدیل می شود.

ستاره ای که 1.4 تا 3برابر خورشید جرم داشته باشد تبدیل به ستاره نوترونی می شود. تنها ستارگانی که جرمشان بیش از 3برابر خورشید باشد به سیاهچاله تبدیل می شوند.

سیاه چاله ها آن قدر جرمشان زیاد است که نور نمی تواند از آن ها عبور کند و چون چیزی سریع تر از نور نمی تواند حرکت کند، هیچ چیز از سیاهچاله نمی تواند بیرون بیاید.

خداوند به این موارد قسم یاد می کنند تا تائید کنند که قرآن از طرف پروردگار نازل شده است. به آیات 15تا 19سوره تکویر که در بالا آمده است نگاهی دوباره بیاندازید.

این نوع تاکید که در این آیات به کار رفته است و خداوند با قسم از آن ها یاد کرده، به خاطر اهمیت سیاهچاله ها است  .

  و در واقع ستارگان مرده در حال حرکتی می باشند و نوری از خود تولید نمی کنند و هرچه سرراهشان باشد می بلعند.

 قرآن مجید از آن ها به "پاک کنندگان" یاد می کند که در تطابق کامل با عملکرد آن ها از لحاظ علمی است.

دانشمندی غیر مسلمان که نام سیاهچاله را برای این پدیده گذاشته است، بسیار مناسب این نام را انتخاب کرده است.

 اگرچه او هرگز قرآن نخوانده است ولی همان نامی را بر آن ها نهاده که قرآن با آن نام آن ها را خوانده است.

این نشان دهنده آن است که قرآن تا چه حدی به حقایق علمی که امروزه کشف می شود نزدیک است.

این دانشمند این چنین این پدیده را تعریف کرده " آنچنان نیروی جاذبه ای دارند که مانند یک جاروبرقی نامرئی کیهانی هستند و آن چنان مواد اطراف خود را جذب می کنند که حتی نور نیز نمی تواند ازآن بیرون بیاید".

کلمه قرآنی خُنَّسِ در آیه 15سوره تکویر را در عربی می توان به جاروبرقی ترجمه کرد.

زمانی که سیاه چاله ها از لحاظ علمی تعریف شدند، دقت قرآن مجید در تعریف آن ها تنها در سه کلمه بیشتر مشخص می شود.

قرآن سیاه چاله ها را با خصوصیات زیر تعریف می کند:

1) آن ها در حال حرکت می باشند. (همان گونه که علم می گوید.)

2) آن ها وقتی شناسایی شدند، دارای حجاب می باشند. همان طور که علم می گوید نور نیز نمی تواند از آن ها عبور کند.

3) آن ها همه چیز را می بلعند.

منبع: بانک مقالات علمی

      کتاب سفر در زمان : جان و مری گریبین 

      کتاب تاریخچه زمان :استیون هاوکینگ 

منبع: جنبش مصاف


نوشته شده در دوشنبه 91/12/7ساعت 10:48 صبح توسط در انتظارِ آفتاب نظرات ( ) |

« اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی الامامِ التّقی النّقی و حُجّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکَ »

 

 

 

 

منبع: تبیان

 


نوشته شده در یکشنبه 91/12/6ساعت 10:39 صبح توسط در انتظارِ آفتاب نظرات ( ) |

ازبصره وارد سرزمین ایران شدند و از خوزستان به سوی اصفهان رفتند. هوای مطبوع این سرزمین و این راه، هوای تازه ی وصال بود که فاطمه این طور با رغبت در ریه هایش پرمی کرد، بوی محبوب داشت که چون بوی پیراهن یوسف، یعقوب را از آن همه فاصله آرام می نمود.

گاهی پرده ها را کنار می زد و ایرانی ها را می دید. چه آشنا به نظرش می آمدند و چه خون گرم و مهمان نواز.

هرکس که آنها را میشناخت جلو می آمد و به رسم ایرانیان، دست بر سینه می گذاشت وسرش را با احترام اندکی پایین می آورد تا عرض ادبی کرده باشد و تعارفی، و همین از شتاب کاروان می کاست.

از این مردم پیداست که چشم هاشان تو را دیده و گوش هاشان خطبه های تورا شنیده است. ازاین خلق پیداست که ما را خوب شناخته اند و حرف ما را معلم بزرگی چون شما به آنها رسانده. چه خوب است که ماهم از همان راهی می رویم که تو رفته ای و پا جای پای تو می گذاریم!

راستی برادر، چرا این مردم که هم زبان و هم فامیل ما نیستند، بیشتراز اهل حجاز و عراق، به خاندان پیامبر خدا(ص) محبت دارند و پیروی آنها را پذیرفته اند؟

روزها می گذشت و کاروان به نیمه راه توس می رسید اما ای کاش این کاروان هرگز به ساوه نرسیده بود.....

مانده بود حیران :

آیا برادرم از ساوه نگذشته؟ اینان حتماً امام خود را ندیده اند که این طور دشمن خاندان پیامبر هستند!

لشکر تا دندان مسلح بر سر کاروان ریخت.

نکند سربازان خلیفه اند؟...نه! غیر ممکن است! امام ما در جوار خلیفه ولیعهد است. در نمازهای جمعه به نامش خطبه می خوانند. به نامش سکه ضرب می کنند همه جا کنار ماموان می نشیند...اما...این دیگر چه جور منزلتی است؟

مهم نبود که مهاجمان به فرمان چه کسی پیدایشان شده بود.هر که بودند کربلایی دیگر به راه انداختند تکرار کربلای کوفیان.

برسرکاروان ریختند وسادات را سربریدند و قطعه قطعه کردند؛ تمامی 32 نفر کاروان فاطمه را.دوباره زمین پر شد از خون فرزندان حسین(ع) و فاطمه (س).

افسوس که فاطمه بی امامش علی، نمی توانست مثل زینب بایستد و قد علم کند و خطبه بگوید.

چند زن تنها، مانده بودند دربیابان های ساوه در کنار بدن های تکه تکه ی برادرانشان. دشت ماتم سرا شده بود و بدتر از همه این که احوال بانوی کاروان هر لحظه وخیم تر می شد. فاطمه ی معصومه تاب دیدن آن صحنه ها را نیاورد و تب کرد.

خانوم چند سوار از قم آمده اند تا کاروان را با خودشان ببرند.چه می فرمایید؟

چه شیعه های زرنگی هستند این قومی ها.معلوم نبود که از کجا خبر شده بودند.

چهره ی بانو گشاده بود از مردانگی مردم قم؟ یا از خبری که جدش امام صادق داده بود؟ :

- می دانید که پیش از تولد من امام صادق درباره ی قم چه می گفته؟ "خدا حرمی دارد که مکه است و پیامبر خدا(ص) حرمی دارد که مدینه است و امیرالمومنین علی (ع) حرمی دارد که کوفه است.اما بدانید که حرم من و فرزندانم پس از من قم است و بدانید که قوم کوفه ی ماست. و بدانید که بهشت هشت در دارد که سه تای آنها به قم باز میشود.

اما آن چه فاطمه ی معصومه را شاد کرده بود، ادامه ی حدیث پدربزرگش بود:

- .... بانویی از فرزندان من به نام "فاطمه" در آنجا رحلت می کند که با شفاعت او همه شیعیان به بهشت می روند."

این حدیث را همیشه دوست داشت. حالا دیگر مطمئن شده بود که خودش همان فاطمه است، که به وصال زینبی برادر می رسد و شفاعت ... شفاعت شیعیان، شیرینی این وعده بود!

کاروان را به قم بردند. هنوز به قم نرسیده بودند که دیدند خیل جمعیت قم برای استقبال آمده اند بیرون شهر و به رسم ایرانی ها منتظر تشریف فرمایی خواهر بزرگوار امامشان ایستاده اند.

قم، شهر خوبی بود برای ماندن، ولی فاطمه (س) برای ماندن نیامده بود. با این حال فرصتی به بانوان قم داد تا هر که می خواهد به دیدار او بیاید و اگر کسی سوالی از او دارد بپرسد.

دسته دسته زنان شهر بر بسترش حاضر می شدند و در عزای برادرانش تسلیتش می دادند. او هم در هر دیداری، حدیثی از پدرانش هدیه شان می داد که می بردند تا سینه به سینه و گوش به گوش همه جا منتشر کنند. زنان قم، برای همیشه ثبت کردند که دختر امام کاظم (ع) به آن ها چه فرموده است :

- برایتان نقل می کنم از فاطمه دختر امام صادق (ع)، به نقل از فاطمه دختر امام باقر (ع)، به نقل از فاطمه دختر امام سجاد (ع)، و از فاطمه و سکینه دختران امام حسین (ع)، از ام کلثوم (س) که مادرمان فاطمه زهرا (س) می فرمود :" آیا کلام رسول خدا را در غدیرخم فراموش کردید که می فرمود: هر که من مولای او هستم، علی مولای اوست؟ و این که فرمود: ای علی تو نسبت به من، مثل هارون هستی نسبت به موسی."

- به نقل از دختران امام صادق (ع) و امام باقر (ع) و امام سجاد (ع) و امام حسین (ع) و زینب کبری (س)، از فاطمه زهرا (س) برایتان می گویم که بارها فرمود: "هر که با محبت خاندان محمد (ص) بمیرد، شهید مرده است."

- نقل می کنم از دختران امامان، از فاطمه زهرا (س) که پیامبر (ص) می فرمودند: "وقتی مرا به آسمان بردند، داخل بهشت شدم، در آنجا قصری دیدم از مروارید سفید میان تهی، که دری داشت مزین به مروارید و یاقوت و جلوی آن پرده ای آویخته بود.

بر آن پرده نوشته بود: لااله الا الله، محمد رسول خداست، علی ولی و صاحب اختیار مردم است، و زیر آن نوشته بود: به به! چه کسی مثل شیعیان علی است..."

- من از پدرم شنیدم که می فرمودند : شهر قم، مرکز شیعیان ما است.

فاطمه (س) گفتنی ها را گفت و زود رفت. او تنها 17 روز در قم ماند اما تا ابد مالک معنوی آن سرزمین شد؛ شهر علم آخرالزمان.

تشییع فاطمه را هم مانند پدرش باشکوه برگزار کردند ولی بی دروغ و نیرنگ. پیرمرد پرهیزکاری به نام قادر را هم انتخاب کردند تا کارهای جنازه حضرت را انجام دهد، ولی ناگهان دو سوار نقاب دار رسیدند. آن دو بی هیچ حرفی، خاکسپاری را انجام دادند و رفتند.

مردم قم حرفی برای گفتن نداشتند. تعجب هم نکرده بودند انگار. آنها هم شنیده بودند که "معصوم را تنها معصوم تدفین می کند."

همان روزها بر فراز قبر، سایبانی از بوریا ساختند و در زمانی کوتاه محبان اهل بیت دور حرمش گرد آمدند.

 

برگرفته از کتاب :

بی تو یک سال است (داستانی از حیات نورانی حضرت معصومه (س))

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=


نوشته شده در شنبه 91/12/5ساعت 9:57 صبح توسط در انتظارِ آفتاب نظرات ( ) |

روایات متعدّدى از امامان معصوم در ترغیب و تشویق مردم به زیارت حضرت فاطمه ‏معصومه(سلام‌الله علیها) و اجر و ثواب عظیمى که بر زیارت بانوی کرامت مترتّب شده، نقل گردیده است.
ضمن تسلیت سالروز رحلت جانسوز کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه(سلام‌الله علیها) نوشتاری از آیت الله علی کریمی جهرمی پیرامون جایگاه و شخصیت حضرت معصومه(علیهاالسلام) و پاداش زیارت این بانو خدمتتان ارائه می‌شود.
*حرم اهل‌بیت(ع)
حضرت صادق علیه‏السّلام فرمودند: اِنَّ لِلَّهِ حَرَماً وَ هُوَ مَکَّةُ وَ اِنَّ لِلرَّسُولِ حَرَماً وَ هُوَ مَدینَةُ وَ اِنَّ لأمیرَالْمُؤمِنینَ حَرَماً وَ هُوَ الْکُوفَةُ وَ اِنَّ لَنا حَرَماً وَ هُوَ بَلْدَةِ قُمْ وَ سَتُدْفَنُ فیها اِمْرَأةٌ مِنْ اَوْلادى تُسَمَّى فاطِمَةُ فَمَنْ زارَها وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةَ. قالَ علیه‏السّلام ذلِکَ وَ لَمْ تَحْمِلْ بِمُوسى اُمُّه؛ براى خدا حرمى است و آن مکّه است و براى رسول خدا (ص) حرمى است و آن مدینه است و براى امیرالمؤمنین حرمى است و آن کوفه است و براى ما حرمى است و آن شهر قم است و به زودى خانمی از اولاد من به نام فاطمه در آن سرزمین دفن مى‏شود، پس هرکس او را زیارت کند، بهشت بر او واجب خواهد شد. مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ج 99، ص 267،
اهمیّت‏ مقام این بانوى‏ مکرّمه و عنایت‏ خاصّى که روى‏زیارت‏ آن‏حضرت‏ است از این‏ روایت به‏ خوبى ظاهرمى‏شود،زیرا:
اوّلاً زمانى امام صادق علیه‏السّلام از فاطمه معصومه(س) و زیارت او سخن مى‏گوید که هنوز انعقاد نطفه پدر بزرگوار او نشده، چه رسد به خود او.
ثانیاً از دفن فاطمه معصومه(علیهاالسّلام) در قم اطّلاع مى‏دهند و ظاهراً به همین لحاظ قم را حرم امامان قلمداد مى‏کند در حالى که شهرهاى متعددی داریم که مدفن امامزادگان والامقام و بلکه مدفن امامان است، ولى این وجهه و عنوان را پیدانکرده‏اند که حرم امامان باشند.
ثالثاً وعده صریح و قطعى بهشت به زائران قبر حضرت فاطمه‏ معصومه سلام‏ اللَّه‏ علیها داده است.
و این روایت به سند دیگرى نیز آمده و در آنجا عبارت چنین است که: حضرت صادق علیه‏السّلام مى‏فرمایند:
اِنِّ زیارَتَها تَعْدِلُ الْجَنَّةَ؛ زیارت فاطمه معصومه سلام‏ اللَّه‏ علیها معادل و هم‏طراز بهشت است. مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ج 99، ص 267.
ابن قولویه متوفّاى سال 367 هق که استاد شیخ مفید اعلى‏اللَّه‏مقامه بوده نقل کرده است سعدبن‏سعد گفته: من از حضرت اباالحسن، امام رضا علیه‏السّلام راجع به زیارت فاطمه سلام‏ اللَّه‏ علیها، دختر حضرت موسى بن جعفر علیه‏السّلام پرسش کردم. حضرت فرمودند: مَنْ زارَها فَلَهُ الْجَنَّة؛ هرکس او را زیارت کند، بهشت براى اوست. کامل الزّیارات، ص 324،
و نیز از ابن الرّضا، حضرت جواد علیه‏السّلام نقل کرده که فرمودند: مَنْ زارَ عَمَّتى بِقُمْ فَلَهُ الْجَنَّة؛ کسى که قبر عمّه‏ام را در قم زیارت کند، بهشت براى اوست.
از تعبیر «عَمَّتى» که در روایت حضرت جوادالائمه علیه‏السّلام آمده به ذهن تداعى مى‏شود که امام جواد علیه‏السّلام به داشتن چنین عمّه محترمه‏اى افتخار مى‏کند و از این‏رو به جاى ذکر نام آن بانوی عظیم‌الشأن، عنوان عاطفى و زیباى «عمّه‏ من» را به‏کار مى‏برد.
علّامه مجلسى رضوان‏ اللَّه‏ علیه مى‏گویند: در بعضى از کتب و روایات دیدم که على‏بن‏ابراهیم از پدرش از سعد نقل کرده که حضرت على بن موسى الرضا علیه‏السّلام فرمودند: یا سَعْدُ عِنْدَکُمْ لَنا قَبْرٌ؛ براى ما در نزد شما قبرى است. عرض‏ کردم: جانم‏فدایت، منظورتان قبر فاطمه‏ بنت‏ موسى‏ علیهم االسّلام‏ است؟ فرموند:نَعَمْ،مَنْ زارَها عارِفاً بِحَقِّها فَلَهُ‏الْجَنَّةُ. مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ج 99، ص 265-266.
آرى، منظورم همان است، کسى که او را با شناخت حق و مقامش زیارت کند، بهشت از براى اوست.
*نکات لطیف این روایت
1- طبق این روایت، حضرت امام رضا علیه‏السّلام ابتداءً به سعد که قمى بوده فرموده‏اند: براى ما در نزد شما قبرى است. عبارت چنانست که گویى این قبر مال همه امامان و براى خاندان عصمت و طهارت است و همگى بدان توجّه و عنایت دارند.
2- در این روایت نیز وعده بهشت در مقابل زیارت حضرت معصومه سلام‏اللَّه‏علیها داده شده است.
3- در خصوص این روایت براى فاطمه‏معصومه سلام‏اللَّه‏علیها قید شده است که: عارِفاً بِحَقِّها؛ اگر با معرفت مقام والا و شناخت عالى نسبت به آن بانوى مکرّمه وى را زیارت کند، بهشت از براى اوست.
و طبق این تعبیر، هنگامى بهشت جزا و پاداش زیارت حضرت فاطمه‏معصومه سلام‏اللَّه‏علیها است که زائر، عارف به مقام شامخ و مرتبه رفیع و منیع آن بزرگوار باشد.
بنابراین باید کوشش کرد که قبل از زیارت آن حضرت، شناختى نسبت به او پیدانمود و باید زائر، آشناى به جلالت‏قدر و منزلت رفیع وى در نزد خداى متعال شود تا به چنین فوز عظیم و مرتبه والایى نایل گردد.
مطلب بسیار مهم و چشمگیرى که در این روایات آمده است و قدر مشترک و جامع بین همه آنهاست، وعده بهشت به زائران قبر شریف حضرت فاطمه معصومه سلام‏اللَّه‏علیها است. وعده صریح و آشکار به بهشت در مقابل زیارت حضرت معصومه سلام‏اللَّه‏علیها در لسان مبارک سه امام معصوم و مفترض‏الطاعة علیهم‏السّلام آمده است:
حضرت امام صادق علیه‏السّلام این وعده را دادند، حضرت امام رضا علیه‏السّلام نیز تصریح به این وعده فرمودند و بالاخره حضرت جواد علیه‏السّلام نیز زائران قبر عمه‏شان را نوید به بهشت دادند.
بر اساس این روایات شریفه و اخبار عدیده، استحباب زیارت مرقد منوّر حضرت فاطمه معصومه علیهاالسّلام جاى اندک تردیدى ندارد و خود مطلبى روشن و واضح است.
*زیارت حضرت معصومه مسلم است
زعیم شیعه مرحوم آیت‏ اللَّه‏ العظمى گلپایگانى اعلى‏ اللَّه‏ مقامه نیز در جواب یکى از استفتائاتى که از ایشان شده، بدین موضوع تصریح کرده‏اند و متن سؤال و جواب این است:
سؤال: آیا مى‏توان گفت زیارت حضرت معصومه علیهاالسّلام در قم با ادلّه اجتهادى ثابت است، بدین ترتیب آیه
وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ...؛
حدیث: مَنْ زارَ فاطِمَةُ بِقُمْ فَلَهُ الْجَنَّةُ؛
اجماع: اتفاق همگى علماى شیعه از گذشته تا کنون؛
سیره‏تمامى مردم شیعه از قدیم تا حال؟
جواب: بسم اللَّه الرحمن الرحیم. استحباب زیارت حضرت معصومه سلام‏ اللَّه‏ علیها، از نظر روایات مسلّم است و حاجتى به استدلال به ادلّه مذکور نیست. واللَّه‏العالم. 24/ج2 /1408
مطلبى را در اینجا براى اکمال بحث اضافه مى‏کنیم و آن این است که مرحوم شیخ صدوق علیه‏ الرّحمة در کتاب ثواب‏ الاعمال و نیز ابن قولویه در کتاب کامل الزّیارات و علّامه مجلسى در بحارالانوار اوّلاً زیارت حضرت معصومه سلام‏ اللَّه‏ علیها را ذکر کرده‏اند و سپس به نقل روایت زیارت حضرت عبدالعظیم حسنى علیه‏السّلام پرداخته‏اند.
و این مراعات تقدیم و تأخیر آن هم در کتاب‏هاى علماى کم‏نظیر در عالم تشیّع اسرارى را کشف مى‏کند و حاکى از آنست که حضرت معصومه سلام ‏اللَّه‏ علیها بر حضرت عبدالعظیم - با تمام جلالت قدرش - تقدّم و ترجیح دارد، با آنکه حضرت عبدالعظیم علاوه بر شرافت امامزاده بودن، محدث نیز بوده است و از جمله راویان معروف اخبار امامان معصوم صلوات‏ اللَّه‏ علیهم‏اجمعین به شمار مى‏رود.
آرى، حضرت معصومه سلام‏ اللَّه‏ علیها علاوه بر مقامات معنوى، فرزند بلاواسطه حضرت موسى بن جعفر، امام کاظم علیه‏السّلام است ولیکن حضرت عبدالعظیم علیه‏السّلام با چهار واسطه به امام مجتبى علیه‏السّلام مى‏پیوندد.
آیت‌الله علی کریمی جهرمی

منبع : روابط عمومی آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه (علیهاالسلام)


نوشته شده در شنبه 91/12/5ساعت 9:37 صبح توسط در انتظارِ آفتاب نظرات ( ) |

ابابصیر، از شاگردان امام صادق(علیه‌السلام) می‌گوید در کوفه به زنی قرآن می‌آموختم و روزی اتفاق افتاد که با او مزاح کردم. هنگامی که در مدینه به محضر امام باقر(علیه‌السلام) وارد شدم، مرا سرزنش کرد و فرمود: مَنِ ارْتَکَبَ الذَّنْبَ فِی الْخَلَاءِ لَمْ یَعْبَأِ اللَّهُ بِهِ- أَیَّ شَیْ‏ءٍ قُلْتَ لِلْمَرْأَةِ- فَغَطَّیْتُ وَجْهِی حَیَاءً وَ تُبْتُ- فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع لَا تَعُد؛ کسی که در خلوت مرتکب گناه شود، خدا به او اعتنا نمی‌کند. چه چیزی به آن زن گفتی؟ - از خجالت چهره خود را پوشاندم و توبه کردم- حضرت فرمود: دیگر تکرار مکن.

و از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) نیز نقل شده است که فرمودند: مَنْ فَاکَهَ امْرَأَةً لَا یَمْلِکُهَا- حُبِسَ بِکُلِّ کَلِمَةٍ کَلَّمَهَا فِی الدُّنْیَا أَلْفَ عَامٍ فِی النَّار؛ کسی که با زن نامحرمی مزاح کند، به ازای هر کلمه‌ای که با او سخن گفته، هزار سال در دوزخ حبس می‌شود.

امام زمان (عج): و مارا از شیعیان دور نگه نمی دارد مگر اعمال بد آنان که به ما می رسد و برای ما ناخوشایند و دور از انتظار است.

منبع: جنبش مصاف


نوشته شده در شنبه 91/12/5ساعت 9:29 صبح توسط در انتظارِ آفتاب نظرات ( ) |


مجادلة طبّی خواندنی امام صادق(ع) با یک طبیب هندی

ربیع حاجب می‌گوید: روزی طبیبی هندی در مجلس منصور کتاب طب می‌خواند، در حالی که امام صادق(ع) در آنجا حضور داشت.

چون از قرائت مسائل طب فراغت یافت، به امام ششم(ع) گفت: دوست داری از دانش خود به تو بیاموزم؟ حضرت فرمود: «نه، زیرا آنچه من می‌دانم از دانش تو بهتر است.» طبیب پرسید: تو از طب چه می‌دانی؟

حضرت فرمود: «من حرارت را با سردی و سردی را با گرمی، رطوبت را با خشکی و خشکی را با رطوبت درمان می‌کنم و مسئلة تندرستی را به خدا وا می‌گذارم و برای تندرستی دستور پیامبر(ص) را به کار می‌برم که فرمود: «شکم، خانة درد است و پرهیز، درمان هر دردی است و تن را به آنچه خوی گرفته، باید عادت داد.»

طبیب گفت: طبّ جز این چیزی نیست. امام گفت: «می‌پنداری که من این دستورها را از کتاب‌های بهداشتی یاد گرفته‌ام؟ طبیب گفت: آری، امام فرمود: من اینها را از خدا فرا گرفته‌ام. تو بگو من از جهت بهداشت داناترم یا تو؟ طبیب گفت: البتّه من. امام(ع) فرمود: اگر این چنین است من از تو پرسش‌هایی می‌پرسم، تو پاسخ بده. طبیب گفت: بپرس.

امام صادق(ع) پرسش‌های زیر را از طبیب هندی پرسیدند:

چرا جمجمة سر چند قطعه است؟
چرا موی سر بالای آن است؟
چرا پیشانی مو ندارد؟
چرا در پیشانی، خطوط و چین وجود دارد؟
چرا ابرو بالای چشم است؟
چرا دو چشم، مانند بادام است؟
چرا بینی میان چشم‌هاست؟
چرا سوراخ بینی در زیر آن است؟
چرا لب و سبیل بالای دهان است؟
چرا مردان ریش دارند؟
چرا دندان پیشین، تیزتر و دندان آسیاب، پهن و دندان بادام شکن، بلند است؟
چرا کف دست‌ها مو ندارد؟
چرا ناخن و مو جان ندارند؟
چرا قلب مانند صنوبر است؟
چرا شُش دو تکّه است و در جای خود حرکت می‌کند؟
چرا کبد (جگر) خمیده است؟
چرا دو زانو به طرف پشت خم و تا می‌گردند؟
چرا گام‌های پا میان تهی است؟
طبیب هندی در پاسخ به تمامی پرسش‌های بالا گفت: نمی‌دانم.
امام فرمود: من علّت اینها را می‌دانم. طبیب گفت: بیان کن.
امام فرمود:
ـ جمجمه به دلیل اینکه میان تهی است، از چند قطعه، آفریده شده است و اگر قطعه قطعه نبود، ویران می‌شد، بنابراین چون چند قطعه است، دیرتر می‌شکند.
ـ مو در قسمت بالای سر است، چون از ریشة آن روغن به مغز می‌رسد و از سر موها که سوراخ است، بخارها بیرون می‌رود و سرما و گرمایی که به مغز وارد می‌شود، دفع می‌شود.
ـ پیشانی مو ندارد، برای آنکه روشنایی به چشم برسد.
ـ خطّ و چین پیشانی نیز عرقی را که از سر می‌ریزد، نگه می‌دارد تا وارد چشم‌ها نشود و انسان بتواند آن را پاک کند، مانند رودخانه‌ها که آب‌های روی زمین را نگهداری می‌کنند.
ـ ابروها بالای دو چشم قرار دارند تا نور به اندازة کافی به آنها برسد. 
ای طبیب، نمی‌بینی وقتی شدّت نور زیاد است، دست خود را بالای چشم‌ها می‌گیری تا روشنی به مقدار کافی به چشم‌هایت برسد و از زیادی آن پیشگیری کند؟!
ـ بینی بین دو چشم قرار دارد تا روشنایی را بین آنها به طور مساوی تقسیم کند.
ـ چشم‌ها شکل بادام هستند تا میل دوا در آن فرو برود و بیرون آید. اگر چشم چهار گوش یا گرد بود، میل در آن به درستی وارد نمی‌شد و دوا به همه جای آن نمی‌رسید و بیماری چشم درمان نمی‌شد.
ـ خداوند سوارخ بینی را در زیر آن آفرید تا فضولات مغز از آن پایین بیاید و بو از آن بالا رود. اگر سوراخ بینی در بالا بود، نه فضولات از آن پایین می‌آمد و نه بوی چیزی را
در می‌یافت.
ـ سبیل و لب را بالای دهان آفرید، تا فضولاتی را که از مغز پایین می‌آید، نگه دارد و خوراک و آشامیدنی به آن آلوده نگردد و آدمی بتواند آنها را از آلودگی پاک کند.
ـ برای مردان محاسن (ریش) را آفرید تا نیازی به  پوشاندن سر نداشته باشند و مرد و زن از یکدیگر مشخّص شوند.
ـ دندان‌های پیشین را تیز آفرید تا گزیدن آسان گردد و دندان‌های آسیاب را برای خرد کردن غذا پهن آفرید، و دندان نیش را بلند آفرید تا دندان‌های آسیاب را مانند ستونی که در بنا به کار می‌رود، استوار کند.
ـ دو کف دست را بی‌مو آفرید تا لمس کردن با آنها صورت گیرد. اگر کف دست مو داشت، وقتی انسان به چیزی دست می‌کشید به خوبی آن را حس نمی‌کرد.
ـ مو و ناخن را بی جان آفرید، چون بلند شدن آنها زشت و کوتاه کردن آنها زیباست. اگر جان داشتند، بریدن آنها همراه با درد زیادی بود.
ـ قلب را مانند صنوبر ساخت، چون وارونه است. سر آن را باریک قرار داد تا در ریه‌ها در آید و از باد زدن، ریه خنک شود.
ـ کبد را خمیده آفرید تا شکم را سنگین کند و آن را فشار دهد تا بخارهای آن بیرون رود.
ـ خم شدن زانو را به طرف عقب قرار داد تا انسان به جهت پیش روی خود راه رود و به همین علّت حرکات وی میانه است و اگر چنین نبود، در راه رفتن می‌افتاد.
ـ پا را از سمت زیر و دو سوی آن، میان باریک ساخت، برای آنکه اگر همة پا بر روی زمین قرار می‌گرفت، مانند سنگ آسیاب سنگین می‌شد. سنگ آسیاب چون بر سر گردی خود باشد، کودکی آن را بر می‌گرداند و هر گاه بر روی زمین بیفتد، مردی قوی به سختی می‌تواند آن را بلند کند.»
آن طبیب هندی گفت: اینها را از کجا آموخته‌ای؟ امام(ع) فرمود: «از پدرانم و ایشان از پیامبر(ص) و او از جبرئیل، امین وحی و او از پروردگار که مصالح همة اجسام را می‌داند.» طبیب در آن وقت مسلمان شد و گفت: تو داناترین مردم روزگاری.
راستی چه شگفت‌انگیز است که حضرت صادق(ع) بدون در دست داشتن ابزار امروزی که وسیلة شناخت درون و برون انسانند، در گوشه‌ای از شهر «مدینه» برای یک طبیب هندی، شگفتی‌های خلقت انسان را با دلایل محکم بیان می‌فرماید.

منبع: موعود


نوشته شده در چهارشنبه 91/12/2ساعت 11:45 صبح توسط در انتظارِ آفتاب نظرات ( ) |

سم الله الرحمن الرحیم

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

چهل حدیث

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

قالَ الاِْمامُ الْعَسْکَرى(علیه السلام):

1- پرهیز از جدال و شوخى

«لا تُمارِ فَیَذْهَبَ بَهاؤُکَ وَ لا تُمازِحْ فَیُجْتَرَأَ عَلَیْکَ.»:

جدال مکن که ارزشت مىرود و شوخى مکن که بر تو دلیر شوند.

2- تواضع در نشستن

«مَنْ رَضِىَ بِدُونِ الشَّرَفِ مِنَ الَْمجْلِسِ لَمْ یَزَلِ اللّهُ وَ مَلائِکَتُهُ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ حَتّى یَقُومَ.»:

هر که به پایین نشستن در مجلس خشنود باشد، پیوسته خدا و فرشته ها بر او رحمت فرستند تا برخیزد.

3- هلاکت در ریاست و افشاگرى

«دَعْ مَنْ ذَهَبَ یَمینًا وَ شِمالاً، فَإِنَّ الرّاعِىَ یَجْمَعُ غَنَمَهُ جَمْعَها بِأَهْوَنِ سَعْى وَ إِیّاکَ وَ الاِْذاعَةَ وَ طَلَبَ الرِّیاسَةِ، فَإِنَّهُما یَدْعُوانِ إِلَى الْهَلَکَةِ.»:

آن که را به راست و چپ رود واگذار! به راستى چوپان، گوسفندانش را به کمتر تلاشى گِرد آوَرَد. مبادا اسرار را فاش کرده و سخن پراکنى کنى و در پىریاست باشى، زیرا این دو، آدمى را به هلاکت مىکشانند.

4- گناهى که بخشوده نشود

«مِنَ الذُّنُوبِ الَّتى لا تُغْفَرُ : لَیْتَنى لا أُؤاخَذُ إِلاّ بِهذا. ثُمَّ قالَ: أَلاِْشْراکُ فِى النّاسِ أَخْفى مِنْ دَبیبِ الَّنمْلِ عَلَى الْمَسْحِ الاَْسْوَدِ فِى اللَّیْلَةِ الْمُظْلِمَةِ.»:

از جمله گنـاهانى کـه آمرزیده نشود ایـن است که [آدمى ] بگوید: اى کاش مرا به غیر از این گناه مؤاخذه نکنند. سپس فرمود: شرک در میان مردم از جنبش مورچه بر روپوش سیاه در شب تار نهانتر است.

5- نزدیکتر به اسم اعظم

«بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ أَقْرَبُ إِلَى اسْمِ اللّهِ الاَْعْظَمِ مِنْ سَوادِ الْعَیْنِ إِلى بَیاضِها.»:

«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» به اسم اعظم خدا، از سیاهى چشم به سفیدىاش نزدیکتر است.

6- دوستى نیکان و دشمنى بدان

«حُبُّ الاَْبْرارِ لِلاَْبْرارِ ثَوابٌ لِلاَْبْرارِ، وَ حُبُّ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ فَضیلَةٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ زَیْنٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الاَْبْرارِ لِلْفُجّارِ خِزْىٌ عَلَى الْفُجّارِ.»:

دوستى نیکان به نیکان، ثوابست براى نیکان. و دوستى بدان به نیکان، فضیلت است براى نیکان. و دشمنى بدان با نیکان، زینت است براى نیکان. و دشمنى نیکان با بدان، رسوایى است براى بدان.

7- سلام نشانه تواضع

«مِنَ التَّواضُعِ أَلسَّلامُ عَلى کُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ، وَ الْجُلُوسُ دُونَ شَرَفِ الَْمجْلِسِ.»:

از جمله تواضع و فروتنى، سلام کردن بر هر کسى است که بر او مىگذرى، و نشستن در پایین مجلس است.

8- خنده بیجا

«مِنَ الْجَهْلِ أَلضِّحْکُ مِنْ غَیْرِ عَجَب.»:

خنده بیجا از نادانى است.

9- همسایه بد

«مِنَ الْفَواقِرِ الَّتى تَقْصِمُ الظَّهْرَ جارٌ إِنْ رَأى حَسَنَةً أَطْفَأَها وَ إِنْ رَأى سَیِّئَةً أَفْشاها.»:

از بلاهاى کمرشکن، همسایه اى است که اگر کردار خوبى را بیند نهانش سازد و اگر کردار بدى را بیند آشکارش نماید.

10- پندى گویا و جامع

«أُوصیکُمْ بِتَقْوَى اللّهِ وَ الْوَرَعِ فى دینِکُمْ وَالاِْجْتَهادِ لِلّهِ وَ صِدْقِ الْحَدیثِ وَ أَداءِ الأَمانَةِ إِلى مَنِ ائْتَمَنَکُمْ مِنْ بَرٍّ أَوْ فاجِر وَ طُولُ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجَوارِ. فَبِهذا جاءَ مُحَمَّدٌ(صلى الله علیه وآله وسلم) صَلُّوا فى عَشائِرِهِمْ وَ اشْهَدُوا جَنائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ، فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ إِذا وَرَعَ فى دینِهِ وَ صَدَقَ فى حَدیثِهِ وَ أَدَّى الاَْمانَةَ وَ حَسَّنَ خُلْقَهُ مَعَ النّاسِ قیلَ: هذا شیعِىٌ فَیَسُرُّنى ذلِکَ. إِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا زَیْنًا وَ لا تَکُونُوا شَیْنًا، جُرُّوا إِلَیْنا کُلَّ مَوَدَّة وَ ادْفَعُوا عَنّا کُلَّ قَبیح، فَإِنَّهُ ما قیلَ فینا مِنْ حَسَن فَنَحْنُ أَهْلُهُ وَ ما قیلَ فینا مِنْ سُوء فَما نَحْنُ کَذلِکَ.»:
لَناحَقٌّ فى کِتابِ اللّهِ وَ قَرابَةٌ مِنْ رَسُولِ اللّهِ وَ تَطْهیرٌ مِنَ اللّهِ لا یَدَّعیهِ أَحَدٌ غَیْرُنا إِلاّ کَذّابٌ. أَکْثِرُوا ذِکْرَ اللّهِ وَ ذِکْرَ الْمَوْتِ وَ تِلاوَةَ الْقُرانِ وَ الصَّلاةَ عَلَى النَّبِىِّ(صلى الله علیه وآله وسلم)فَإِنَّ الصَّلاةَ عَلى رَسُولِ اللّهِ عَشْرُ حَسَنات، إِحْفَظُواما وَصَّیْتُکُمْ بِهِ وَ أَسْتَوْدِعُکُمُ اللّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَیْکُمْ السَّلامَ.»:

شما را به تقواى الهى و پارسایى در دینتان و تلاش براى خدا و راستگویى و امانتدارى درباره کسى که شما را امین دانسته ـ نیکوکار باشد یا بدکار ـ و طول سجود و حُسنِ همسایگى سفارش مىکنم. محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم)براى همین آمده است.

در میان جماعت هاى آنان نماز بخوانید و بر سر جنازه آنها حاضر شوید و مریضانشان را عیادت کنید.و حقوقشان را ادا نمایید، زیرا هر یک از شما چون در دینش پارسا و در سخنش راستگو و امانتدار و خوش اخلاق با مردم باشد، گفته مىشود: این یک شیعه است، و این کارهاست که مرا خوشحال مىسازد.

تقواى الهى داشته باشید، مایه زینت باشید نه زشتى، تمام دوستى خود را به سوى ما بکشانید و همه زشتى را از ما بگردانید، زیرا هر خوبى که درباره ما گفته شود ما اهل آنیم و هر بدى درباره ما گفته شود ما از آن به دوریم. در کتاب خدا براى ما حقّى و قرابتى از پیامبر خداست و خداوند ما را پاک شمرده، احدى جز ما مدّعى این مقام نیست، مگر آن که دروغ مىگوید.

زیاد به یاد خدا باشید و زیاد یاد مرگ کنید و زیاد قرآن را تلاوت نمایید و زیاد بر پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم) سلام و تحیّت بفرستید. زیرا صلوات بر پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) ده حسنه دارد. آنچه را به شما گفتم حفظ کنید و شما را به خدا مىسپارم، و سلام بر شما.

11- اندیشه در کار خدا

«لَیْسَتِ الْعِبادَةُ کَثْرَةَ الصِّیامِ وَ الصَّلوةِ وَ إِنَّما الْعِبادَةُ کَثْرَةُ التَّفَکُّرِ فى أَمْرِ اللّهِ.»:

عبادت کردن به زیادى روزه و نماز نیست، بلکه [حقیقتِ] عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است.

12- پلیدى خشم

«أَلْغَضَبُ مِفْتاحُ کُلِّ شَرٍّ.»:

خشم و غضب، کلید هر گونه شرّ و بدى است.

13- ویژگى هاى شیعیان

«شیعَتُنا الْفِئَـةُ النّاجِیَةُ وَالْفِرْقَةُ الزّاکِیَةُ صارُوا لَنا رادِئًا وَصَوْنًا وَ عَلَى الظَّلَمَةِ أَلَبًّا وَ عَوْنًا سَیَفْجُرُ لَهُمْ یَنابیعُ الْحَیَوانِ بَعْدَ لَظْىِ مُجْتَمَعِ النِّیرانِ أَمامَ الرَّوْضَةِ.»:

پیروان ما، گروه هاى نجات یابنده و فرقه هاى پاکى هستند که حافظان [آیین] مایند، و ایشان در مقابل ستمکاران، سپر و کمککار ما [هستند]. به زودى چشمه هاى حیات [منجىِ بشریّت] بعد از گدازه توده هاى آتش! پیش از ظهور براى آنان خواهد جوشید.

14- ناآرامى کینه توز

«أَقَلُّ النّاسِ راحَةً أَلْحُقُودُ.»:

کینه توز ، ناآرامترینِ مردمان است.

15- پارساترین مردم

«أَوْرَعُ النّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ، أَعْبَدُ النّاسِ مَنْ أَقامَ عَلَى الْفَرائِضِ أَزْهَدُ النّاسِ مَنْ تَرَکَ الْحَرامَ، أَشَدُّ النّاسِ اجْتَهادًا مَنْ تَرَکَ الذُّنُوبَ.»:

پارساترین مردم کسى است که در هنگام شبهه توقّف کند. عابدترین مردم کسى است که واجبات را انجام دهد. زاهدترین مردم کسى است که حرام را ترک نماید. کوشننده ترین مردم کسى است که گناهان را رها سازد.

16- وجود مؤمن

«أَلْمُؤْمِنُ بَرَکَةٌ عَلَى الْمُؤْمِنِ وَ حُجَّةٌ عَلَى الْکافِرِ.»:

مؤمن براى مؤمن ،برکت و بر کافر، اتمام حجّت است.

17- محصول اعمال

«إِنَّکُمْ فى آجال مَنْقُوصَة وَ أَیّام مَعْدُودَة وَ الْمَوْتُ یَأْتى بَغْتَةً، مَنْ یَزْرَعْ خَیْرًا یَحْصِدُ غِبْطَةً وَ مَنْ یَزْرَعْ شَرًّا یَحْصِدُ نِدامَةً، لِکُلِّ زارِع ما زَرَعَ لا یُسْبَقُ بَطىءٌ بِحَظِّهِ، وَ لا یُدْرِکُ حَریصٌ ما لَمْ یُقَدَّرُ لَهُ، مَنْ أُعْطِىَ خَیْرًا فَاللّهُ أَعْطاهُ، وَ مَنْ وُقِىَ شَرًّا فَاللّهُ وَقاهُ.»:

شما عمر کاهنده و روزهاى برشمرده اى دارید، و مرگ به ناگهان مىآید، هر کس تخم خیرى بکارد به خوشى بِدْرَوَد، و هر کس تخم شرّى بکارد به پشیمانى بِدْرَوَد. هر که هر چه بکارد همان براى اوست. کُندکار را بهره از دست نرود و آزمند آنچه را مقدرّش نیست در نیابد، هر که به خیرى رسد خدایش داده، و هر که از شرّى رهد خدایش رهانده.

18- شناخت احمق و حکیم

«قَلْبُ الأَحْمَقِ فى فَمِهِ وَ فَمُ الْحَکیمِ فى قَلْبِهِ.»:

قلب احمق در دهان او و دهان حکیم در قلب اوست.

19- تلاش براى رزق مقدّر

«لا یَشْغَلْکَ رِزْقٌ مَضْمُونٌ عَنْ عَمَل مَفْرُوض.»:

رزق و روزىِ ضمانت شده، تو را از کار واجب باز ندارد.

20- عزّتِ حقگرایى

«ما تَرَکَ الْحَقَّ عَزیزٌ إِلاّ ذَلَّ، وَلا أَخَذَ بِهِ ذَلیلٌ إِلاّ عَزَّ.»:

هیچ عزیزى حقّ را رها نکند، مگر آن که ذلیل گردد و هیچ ذلیلى به حقّ نیاویزد، مگر آن که عزیز شود.

21- دوست نادان

«صَدیقُ الْجاهِلِ تَعَبٌ.»:

دوست نادان، مایه رنج است.

22- بهترین خصلت

«خَصْلَتانِ لَیْسَ فَوْقَهُما شَىْءٌ: أَلاِْیمانُ بِاللّهِ وَ نَفْعُ الاِْخْوانِ.»:

دو خصلت است که بهتر و بالاتر از آنها چیزى نیست:ایمان به خدا و سود رساندن به برادران.

23- نتیجه جسارت بر پدر

«جُرْأَةُ الْوَلَدِ عَلى والِدِهِ فى صِغَرِهِ تَدْعُوا إِلَى الْعُقُوقِ فى کِبَرِهِ.»:

جرأت و دلیرى فرزند بر پدرش در کوچکى، سبب عاقّ و نارضایتى پدر در بزرگى مىشود.

24- بهتر از حیات و بدتر از مرگ

«خَیْرٌ مِنَ الْحَیاةِ ما إِذا فَقَدْتَهُ أَبْغَضْتَ الْحَیاةَ وَ شَرُّ مِنَ الْمَوْتِ ما إِذا نَزَلَ بِکَ أَحْبَبْتَ الْمَوْتَ.»:

بهتر از زندگى چیزى است که چون از دستش دهى، از زندگى بدت آید، و بدتر از مرگ چیزى است که چون به سرت آید مرگ را دوست بدارى.

25- وابستگى و خوارى

«ما أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَکُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ.»:

چه زشت است براى مؤمن، دلبستگى به چیزى که او را خوار دارد.

26- نعمت بلا

«ما مِنْ بَلِیَّة إِلاّ وَ لِلّهِ فیها نِعْمَةٌ تُحیطُ بِها.»:

هیچ بلایى نیست، مگر این که در آن از طرف خدا نعمتى است.

27- اکرام بدون افراط

«لا تُکْرِمِ الرَّجُلَ بِما یَشُقُّ عَلَیْهِ.»:

هیچ کس را طورى اکرام مکن که بر او سخت گذرد.

28- ارزش پند پنهان

«مَنْ وَعَظَ أَخاهُ سِرًّا فَقَدْ زانَهُ، وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلانِیَةً فَقَدْ شانَهُ.»:

هر که در نهان، برادر خود را پند دهد او را آراسته، و هر که آشکارا برادرش را پند دهد او را کاسته.

29- تواضع و فروتنى

«أَلتَّواضُعُ نِعْمَةٌ لا یُحْسَدُ عَلَیْها.»:

تواضع و فروتنى، نعمتى است که بر آن حسد نبرند.

30- سختى تربیت نادان

«رِیاضَةُ الْجاهِلِ وَ رَدُّ المُعْتادِ عَنْ عادَتِهِ کَالْمُعْجِزِ.»:

پرورش دادن نادان و ترک دادن معتاد از عادتش، مانند معجزه است.

31- شادى بیجا

«لَیْسَ مِنَ الأَدَبِ إِظْهارُ الْفَرَحِ عِنْدَ الَْمحْزُونِ.»:

اظهار شادى نزد غمدیده، از بىادبى است.

32- جمال ظاهر و باطن

«حُسْنُ الصُّورَةِ جَمالُ ظاهر، وَ حُسْنُ الْعَقْلِ جَمالُ باطِن.»:

صورت نیکو، زیبایى ظاهرى است،و عقل نیکو، زیبایى باطنى است.

33- کلید تمام گناهان

«جُعِلَتِ الْخَبائِثُ فى بَیْت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ الْکَذِبَ.»:

تمام پلیدى ها در خانه اى قرار داده شده و کلید آن دروغگویى است.

34- چشم پوشى از لغزش و یادآورى احسان

«خَیْرُ إِخْوانِکَ مَنْ نَسِىَ ذَنْبَکَ وَ ذَکَرَ إِحْسانَکَ إِلَیْهِ.»:

بهترین برادران تو کسى است که خطایت را نادیده گیرد و احسانت را یادآور شود.

35- مدح نالایق

«مَنْ مَدَحَ غَیْرَالمُسْتَحِقِّ فَقَدْ قامَ مَقامَ المُتَّهَمِ.»:

هر که نالایقى را ثنا گوید، خود در موضعِ اتّهام قرار گیرد.

36- راه دوست یابى

«مَنْ کانَ الْورَعُ سَجِیَّتَهُ، وَ الْکَرَمُ طَبیعَتَهُ، وَ الْحِلْمُ خُلَّتَهُ کَثُرَ صَدیقُهُ.»:

کسى که پارسایى خوى او، و بخشندگى طبیعت او، و بردبارى خصلت او باشد دوستانش بسیار شوند.

37- انس با خدا

«مَنْ آنـَسَ بِاللّهِ إِسْتَوْحَشَ مِنَ النّاسِ.»:

کسى که با خدا مأنوس باشد، از مردم گریزان گردد.

38- خرابى مناره ها و کاخ ها

«إِذا قامَ الْقائِمُ أَمَرَ بِهَدْمِ الْمَنائِرِ وَ الْمَقاصیرِ الَّتى فِى الْمَساجِدِ.»:

هنگامى که قائم(علیه السلام) قیام کند، دستور به خرابى مناره ها و کاخ هاى مساجد دهد.

39- نماز شب، سیر شبانه

«إِنَّ الْوُصُولَ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا یُدْرَکُ إِلاّ بِامْتِطاءِ اللَّیْلِ.»:

وصول به خداوند عزّوجلّ، سفرى است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد.

40- ادبى بسنده

«کَفاکَ أَدَبًا تَجَنُّبُکَ ما تَکْرَهُ مِنْ غَیْرِکَ.»:

در مقام ادب براى تو همین بس که آنچه براى دیگران نمىپسندى، خود، از آن دورى کنى.

 


نوشته شده در سه شنبه 91/12/1ساعت 12:18 عصر توسط در انتظارِ آفتاب نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

Design By : Pichak