کاش بودی بابا جان. اگر بودی شاید این همه دلتنگ نبودم. کاش سردی وجودم را با گرمای نگاهت گرم می کردی. کاش نبودم و نمیدیدم نبودنت را در هجوم بی رحمانه نامردمی ها. کاش بودی و لحظه های تحویل سالم با نبودنت گره نمی خورد و غمم را به شادی تحویل می کردی. کاش بودی و این لحظه مقدس اشک بر چشمانم جاری نمی شد. کاش رویا نبودی. اینجا بودی... پیش خودم... خود خودم.... تا با تو می گفتم از عشق از غم از شادی ... می دانم اگر بودی دخترکت را تنگ در آغوش می گرفتی و می گفتی نگاه نگرانت برای چیست نازنینم... من هستم... راستی می دانی دخترکت چقدر بزرگ شده؟ کاش بودی
نوشته شده در سه شنبه 91/12/22ساعت
3:39 عصر توسط در انتظارِ آفتاب نظرات ( ) |
Design By : Pichak |