به ذره گر نظر لطف بوتراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند یادمه یه جایی قصه این شعر رو این جوری برام تعریف کردند: یه شاعر هندی اهل دل (اسمش رو نمی دونم) شعری رو برای حضرت علی (ع) میگه، ولی برای جور کردن یه مصرعش می مونه، یعنی مصرع دوم همین بیت بالا. با خودش عهد می کنه اگه کسی بتونه بهترین مصرع رو با توجه به مقام والای حضرت بگه، هر چی بخواد بهش می ده. از طرفی یه طلبه فقیر در نجف بوده که میره حرم حضرت و میگه آقا فرجی کن که زندگیم رو به راه بشه. حضرت شب به خوابش میره و میگه برو فلانجا، درب خونه رو بزن و بگو "به آسمان رود و کار آفتاب کند". طلبه هم میره و کاری رو که در خواب بهش گفته بودن، انجام میده. شاعر هم که خیلی خوشحال شده بوده، هم یه مالی به طلبه می ده؛ هم دخترش رو به عقدش در میاره! برگرفته از وبلاگ:www.nakhl-e-sharghi.blogfa.com *************** البته من خودم این داستانو قبلا شنیده بودم اما دقیقشو یادم نبود. آدم وقتی بعضی چیزا رو میشنوه واقعا مو به تنش راست میشه. قربونت برم مولا که اینقدر رئوفی
Design By : Pichak |