هنوز چندروزی از میلاد عقیلهی بنی هاشم نمیگذرد.. صبح جمعه سیزده دی ماه نود و هشت بود... چشم که گشودیم از خواب آرام شبانهمان... خبر رفتنتان بر سرمان آوار شد... گویی من هنوز در همان لحظه ماندهام... گویی سالـهاست در آن لحظه مردهام... حالا دیگر خواب از چشمانمان ربوده شده:"( گویی جهان بی شما خالی است سردار... این خلا را با تمام جان احساس میکنم... حقیقتا احساس میکنم دوباره پدر از دست دادهام... یک جوری در دلها ریشه دواندهاید که از پدر هم عزیزتر شدهاید... حالا دارم مفهوم "بابی انت و امّی" را با پوست و استخوان میفهمم... اصلا من فکر میکنم شما رفتید تا تصویری از عاشورا و فاطمیه را توامان برای ما مجسّم کنید... روضهها یکجا در شما جمع شدهاند... یک طرف دستـ ـهایِ بریدهتان... یک طرف پیکرِ ارباً اربایتان... و یک طرف آتشِ افتاده بر جانتان به دست شقیترینِ آخرالزمانیان ... راستی کسی که اینگونه پیکرش در آتش سوخت نباید میهمان بانویی شود که بین در و دیوار سوخته صدا کرد: ولدی مهدی؟... همیشه با خودم می گفتم چطور می شود آدمی در عین رأفتِ بی نهایت، صلابتِ بی نهایت داشته باشد... انگار خدا شما را فرستاد تا این تعبیر را برای ما معنا کنید... لرزه بر اندام دشمنان می افکندید ولی با مومنین در نهایت مهربانی بودید... و بالمومنین رئوف رحیم مدتی بود از معنویات فاصله گرفته بودم... هیچ چیزی مثل شهادت شما نمی توانست مرا تا عمق معنویت ببرد... حالا مانده تا اثرات شهادت شما را ببینیم سردار... شما رفتید، ما ماندیم و یک دنیا دلتنگی... ای کاش می شد یکبار ما را هم به نام صدا بزنید... ای کاش ما هم محبت پدرانهی شما را لمس میکردیم... از آن بالاها هوای ما را داشته باش:( پ.ن2: امام خمینی رحمه الله علیه: شهدا شمع محفل دوستانند، شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان "عند ربهم یرزقون" اند و از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب "فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی" پروردگارند. شهادت گوارای وجودتان فرمانده #سردار_سلیمانی
شفقت با ابهت در چشمانتان درآمیخته... فروتنی و صلابت از نگاهتان فرو میریزد... شما جمع اضدادید... حقا که شما مصداق "اشداء علی الکفار و رحماء بینهم"اید...
پ.ن: حاج قاسم حرف از شما تمامی ندارد...
آن روز که در راهپیمائی دانشگاهی شرکت کرده بودم از هر قشری دیدم که اشک بر دیده داشتند... راستی که شما فراجناحی بودید...
راستی شنیده بودم اسم خیابان نوروزیان، را که دانشگاهمان در آن ماوی گزیده به نام شما تغییر دادهاند... ... امروز که چشمم به تابلو بلوار شهید سردار قاسم سلیمانی افتاد اشک از چشمانم سرازیر شد...
دست پدرانهتان را در همین نزدیکیها بر سرمان کشیدهاید:"(
#مدافع_حرم
#عزیزترین_سردار
#قهرمان_من
Design By : Pichak |