فی البداهه زیستیم عُمری چنین در میان مردمی که طعم زندگی برایشان مثل عطر سیب سرخ تازه رسته بود... اما برای ما... چون صبر زردی که طعم تلخِ آن، در تار و پودمان نشسته بود... * کودکی هایمان ... لی لی کنان در کشاکش روزهایِ ناگهانگی در میان بوته هایِ سبز باغچه... در زوایای پنهان تاک های بی قرار غافل از غمی که می کرد... در عمق چَشمان مادر، گذار... غرق بازیِ جهنم-بهشت مان گذشت... زندگیِّ چونان بهشت مان گذشت... * غافل از آنکه دست روزگار لابلای لحظه های زندگی... چه نقشه ها برایمان کشیده بود... * لیک می ستایم این بداهه زیستن را زیرا که او که بالا سر همه است گفته بر سختی های بیش و کمت بساز و در کنار هر سختی آسانی است همچنان که در آغوش هر گُلی، گُل کرده خار...
Design By : Pichak |