رنجوری تو را باور نمیکنم ای پیش مرگ تو همه رخشنده اختران تو مرگ آفتاب درخشان و پاک را، باور مکن؛ که ابر ملالی اگر تو راست، چونان غروب سرد غم انگیز بگذرد. دردی اگر به جان تو بنشست؛ این نیز بگذرد. تهمت به تو؟! تهمت زدن چگونه توانم به آفتاب؟ لعنت به آن کنم که دو رو بود نفرین به او کنم که عدو بود... حمید مصدق
نوشته شده در دوشنبه 92/3/20ساعت
10:48 عصر توسط در انتظارِ آفتاب نظرات ( ) |
Design By : Pichak |