اسیر مانده ایم در بهانه های پاپتی و میله های آهنین و عشق های ساعتی حوالی نگاهمان دوباره صف کشیده است صدای تیک تاک غم , شماره های صنعتی امان از اشتباه های نا تماممان , همان تفاخر همیشگی به هیچ های قیمتی میان قرن حادثه کجاست اتفاق عشق نمانده در تسلط همان هبوط لعنتی ؟ کسی نیامد از تبار انتظارمان ببین که مانده ایم سخت در هجوم بی لیاقتی مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا *علی اکبر لطیفیان* چشمه های خروشان تو را می شناسند * قیصر امین پور * بی تو این جا همه در حبس ابد تبعیدند سال ها هجری و شمسی ، همه بی خورشیدند از همان لحظه که از چشم یقیین افتادند چشم های نگران ، آیینه ی تردیدند تو بیایی ، همه ی ثانیه ها ، ساعت ها از همین روز ، همین لحظه ، همین دم ، عیدند. قیصر امین پور پنج اصل دین در صلوات وجود دارد. «اللّهم» توحید است. «صلّ علی محمد» نبوت است. « و آل محمد » یعنی امیرالمؤمنین و اولادش. این هم امامت. توحید را که قائل شدیم، معاد هم قائلیم. و چون حق محمد و آل محمد را ادا کردید عدالت است. قربان این مستحب که با آن هر پنج اصل دین را اقرار کردیم. اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم مرحوم دولابی دلم گرفته در فراق تو یوسف زهرا حریف چشم ودلم نیست عقل من نمی شود آرام نگهم پر ز اشک گشته روان شده بررخ که هرچه نشان دادمش نمی شود آرام وجود وچشم ودلم به زیر ابر بارانی تمام زندگیم تا نیایی نمی شود آرام دعا پشت دعا برای آمدنت، گناه پشت گناه برای نیامدنت دل درگیر میان این دو انتخاب کدام آخر؟ آمدنت یا نیامدنت؟!
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمدهام، درد میکشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمیکنم
حق میدهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی ندادهام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینهای گم نمیشوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانهات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
موجهای پریشان تو را می شناسند
پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
ریگهای بیابان تو را می شناسند
نام تو رخصت رویش است و طراوت
زین سبب برگ و باران تو را می شناسند
از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای که امواج طوفان تو را می شناسند
اینک ای خوب فصل غریبی سر آمد
چون تمام غریبان تو را می شناسند
کاش من هم عبور تو را دیده بودم
کوچه های خراسان تو را می شناسند
Design By : Pichak |