سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























 

دلم تنگ است

دلم میسوزد از باغی که میسوزد

نه بیداری ، نه دیداری، نه دستی از سر یاری

مرا آشفته میدارد چنین آشفته بازاری

تمام عمر بستیم و شکستیم، بجز بار پشیمانی نبستیم

جوانی را سفر کردیم تا مرگ نفهمیدیم بدنبال چه هستیم

عجب آشفته بازاریست دنیا،عجب بیهوده تکراریست دنیا

میان آنچه باید باشد و نیست ، عجب فرسوده دیواریست دنیا

چه رنجی از محبت ها کشیدیم ، برهنه پا به تیغستان دویدیم

نگاهی آشنا در این همه جمع ، ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم

سبکباران ساحل ها ندیدند،به دوش خستگان باریست دنیا

مرا در موج حسرتها رها کرد، عجب یار وفاداریست دنیا

عجب آشفته بازاریست دنیا، عجب بیهوده تکراریست دنیا

میان آنچه باید باشد ونیست ، عجب فرسوده دیواریست دنیا

من از پائیز می ترسم که پشت سر دارد زمستان را...


نوشته شده در دوشنبه 92/1/19ساعت 9:28 صبح توسط در انتظارِ آفتاب نظرات ( ) |


Design By : Pichak