سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























اینجا پنداری آخرِ دنیاست...

اینجا گم می شوی در حجم آیه های نور!

رها می شوی از دست های تشویش

تمام می شود دلواپسی ها

آغاز می شود آرامشی از جنس بی نهایت...

غرق می شوی در هدوء و سکون

تا هرچه رساتر فریاد سکوتت را بشنوند... آسمانیان...

گویی گل دسته ها دست به دعا گشوده و خود را تا آسمان امتداد داده اند

و می شنوی صدای بال ملائک را که در حجمی امن آرام گرفته اند...

توشه باید برگرفت از خوان نعمت الهی که در گستره ی این زمین امن گسترده شده...

همه ی ذرات هستی در حال بخششند...

قطره قطره نور... آیه آیه باران... می چکد بر جام وجودت و لبریز می شوی از هرچه حس مبهم غریب...

کنده می شوی از زمین... شوق پرواز در جام وجودت غوغا می کند  …

اصلا اینجا قوانین طبیعت به هم ریخته انددد...

آسمان، رحمت می بارد...

کبوتران نور می چینند و اسارت در صحن و سرای بانو برایشان "عین آزادی" است...

در این کویر، شکوفه های یاس جوانه می زنند...

 اینجا می شود از رؤیتِ گنبد طلا، مس وجود خویش را کیمیا کنی...

 اینجا می شود خود را با اشک جلا دهی و شفاف که شدی آن وقت خودش می شود خریدارت...

اینجا تسبیح گاهِ آینه هاست...

برای تمام عمرم کافیست...

دو رکعت نماز عشقی که خواندم... در گوشه ای  از سایه سار نگاهش...

قربةً إلی الله


پ.ن (1): حرف بسیار است و طاقت دلم کم... نوشتن از تو بی قرارترم می کند :"( ...


پ.ن (2): خواهر عزیزم، هور از دیدنت خوشحال هستم...

 


نوشته شده در سه شنبه 94/11/20ساعت 12:2 عصر توسط در انتظارِ آفتاب نظرات ( ) |


Design By : Pichak