سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























 

انگار دیروز بود تو پیامرسون

پامو گذاشتم گیج و سرگردون

آدما همه غریبه بودن

حرف زدن باشون نبودش آسون

***

بعد مدتی دوست شدیم با هم

روزا به شادی شبا رو با غم

هر کدوم شدیم یه سنگ صبور

از غما گفتیم از شادیا هم

***

یکی با فیداش جمعو می خندوند

یکی حال نداشت لایکو می چسبوند

اعتیادمون کم کم شد زیاد

هرکی میومد تا آخر می موند

***

پیدا می شد گمشده ها تو یه آن

می گید کجا؟ تو کاربران آنلاین

تو اتاقا همهمه غوغا می کرد

تو رو خدا شما! شما هم بیاین

 ***

پیامرسان شده الان پارسی یار

پارسی بلاگیا که نیستن بیکار

هرکی یه گوشه ای به کاری مشغول

اسمِ نوشتن و که اصلا نیار

***

ما هم که چند ماهیه وب تعطیلیم

از هم بلاگیا راستش کمی خون دلیم

کمتر میایم تا غممون فاش نشه

دیگه نمیگیم که چی شد؟ الکی مثلا عاقلیم!

***

پارسی بلاگ یادگاریش زیاده

یکیش همین دوستای صاف و ساده

شکر خدا همیشه با هم هستیم

حال دلِ آفتابـــ هم ابر و باده:)

 

 

 

پ.ن: دیروز وبلاگم 5 ساله شد... حرف زیاد بود اما منصرف شدم از گفتن خیلی هاشون... 

9 شهریور روز قزوین هم بود حالا دلیل مصادف شدن روز تاسیس وبلاگم و این روز رو نمیدونم: دی

دوستای خوبی اینجا پیدا کردم که میخام از همشون تشکر کنم همینجا و به ترتیب آشناییم اسماشون رو میبرم

خیال من، عمومی نغمه خانوم، Maryam، یه روز خوب میاد، هور، شمیم دوست

راستی ببخشید بابت شعر درب و داغونم... خیلی جاها از وزن خارج شدم... فقط یه دل نوشته حسابش کنید:)

و السلام


نوشته شده در سه شنبه 94/6/10ساعت 10:58 صبح توسط در انتظارِ آفتاب نظرات ( ) |


Design By : Pichak