• وبلاگ : در انتظـ ـارِ آفتـ ـاب
  • يادداشت : سر حدِّ خيال...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 16 عمومي
  • پارسي يار : 39 علاقه ، 3 نظر
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    عاليه..
    نوشته هاتو دوست دارم..
    قلمت زدن هات پايدار عزيزم..
    پاسخ

    ممنونم از مهربونيت گلم... نظر لطفته... زنده باشي... التماس دعا تو اين روزهاي عزيز
    جاتون خيلي خاليه
    پاسخ

    ممنون خان ولي فکر نميکنم:)
    پاينده باشيد
    پاسخ

    تشکر
    سلام خانووووم ... چرا همش نيستي؟:(... دلمون تنگه برات ... اميدوارم هر جا هستي شاد و موفق باشي گلي ...
    پاسخ

    سلام ليلييي... هعي... منم دلم براتون تنگه... چه دعاي خوبي... خدا کنه
    چن روزي هس ک آفتابي نشدي آفتاب خانوم:)
    پاسخ

    آفتاب هيچي... پائيزو چيکارش کردي باز؟:|
    چقدر قشنگ بود . . .
    پاسخ

    تشکر زهرا خانوم
    سلام بر شما
    بسيار زيبا و پر معني
    پاسخ

    سلام حناب ايراني... بسيار سپاسگزارم
    سلام آفتاب جونم خيلي خوب نوشتي به نظرم يه تصميم محکم گرفتي و اين خيلي عاليه تبريک ميگم
    ازشروع با اقتدارت که نوشتي :

    آخرش يک روز... يک ثانيه هم از عمرم که باقي مانده باشد کِز مي کنم در دنج ترين گوشه ي نگاهت

    و با تو مي سرايم شعرِ نابِ بـ ـاران را...

    به من يه جرات خاص رو القاء کرد که از حقارت و ذلالت دور بود .

    پاسخ

    سلام نغمه جانم... ممنون از اين همه اعتماد بنفسي که به واژه هام پاشيدي:)... نظر تو هم کلي انرژي مثبت بهم القا کرد عزيزم:*

    سلام

    چون در چالشي که نوشتتون درگيرش بود!

    حس کردم بايد ببافد و تافته کند!:)

    و لکن درگير شدم ولي فکرم بجايي نرسيد که کجا انسان بايد ببافد يا بافته شود و يا بتابد و تابيده شود....!

    برود و کجا بماند و اگر ماند؛ کجا برود...!
    گريه و رؤيا و بقيه ش بماند...!

    البته اين نوشته حقير پيچيده تر شد...!:)

    پاسخ

    :) ياد نوشته هاي پيچ در پيچ قديمتون افتادم... مث اينکه خيلي پيچيده بافته شده بود اين کلافِ سر درگم... هر چه بود نويسنده باهاش تابيده شده بود... شايد بيانم نتونست حق مطلب رو ادا کنه... واقعيتش همين سردرگمي ها بود... بين ماندن و رفتن و رويا و حقيقت... که تمامش خيالي بيش نبود...

    چقدر عميق بود...!

    زيبا بود.

    پاسخ

    سلام... عميق؟:) تشکر از لطف و حضورتون
    سلام گلي ... ي وقتايي بعضي نوشته ها ، انقد زيبا و کامل هستن ک فقط بايد ي آيکن سکوت گذاشت و گذشت ... از اون سکوتايي ک پُرِ حرفه و فقط صاحب نوشته درکش ميکنه ... اين نوشته ى تو از همون دست ِ ... ب جرات مى تونم بگم زيباترين نوشته اي بود ک تو چند وقت اخير ديدم ... موفق باشي و دلشاد خانمي ... راستي : پ . ن ؛ خلاصه ى تمام نوشته ت بود ...
    پاسخ

    سلام عزيزم... اينا رو در مورد نوشته ي من گفتي:) در اين حد نبود گلم... خوشحالم که درکش کردي... مرسي از لطف زيادت... آها چه عجب يکي در مورد پانويس گفت:) آره... دقيقا... آفرين:*
    سلام
    حالا که اسير چشم هايت شده ام دست بسته درون دريايي از اشک دارم غرق مي شوم...کمي از بغض نگاهم رو برگردان وگرنه تو با اين همه غرور غرق مي شوي توي اين درياي شور....
    زيبا نوشتيد لذت بردم..
    پاسخ

    سلام بزرگوار... شما زيباتر توصيف کرديد... ممنون از لطف و حضورتون
    + نگاهم کن 

    آخرش روزي فدايت مي شوم...

    و تو مات و مبهوت از اين همه عاشقي

    خيلي زيبا بود....سلام


    پاسخ

    آخرش روزي... سلام... ممنون از لطفتون... خوش اومديد
    عالي بود:-*
    پاسخ

    فدات گلم... مث خودت:*
    ...
    پاسخ

    خيلي حرف داشت خودم ميدونم:)
       1   2      >