• وبلاگ : در انتظـ ـارِ آفتـ ـاب
  • يادداشت : *پائيز که بيايد...*
  • نظرات : 0 خصوصي ، 14 عمومي
  • پارسي يار : 37 علاقه ، 6 نظر
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ندا جون 


    سلام دخترک اسفندي

    شعرت خيلي زيبا بود لذت بردم و رفتم به آن سالها که باهم در راه مدرسه در يک صبح پاييزي شاد و خوشحال و به دور از نگراني هاي امروزي و با تمام وجود و با آرزوي هاي خوش رنگ قدم در حياط مدرسه مي گذاشتيم .آن روزها چقدر زنده ام مي کند کاش باز هم پر شويم از آن آرزوهاي رنگي و با هم يک دل قدم برداريم

    پاسخ

    سلام گلم... زيبا گفتي... چه حس خوبي بهم منتقل کردي با يادآوري خاطرات... يادش بخير... آن روزها که با هم سيب گاز ميزديم و به غم دنيا ميخنديديم... يادش بخير بازي هاي کودکانمون تو زنگ تفريح :"(... چقدر زود گذشت... کاش...