• وبلاگ : در انتظـ ـارِ آفتـ ـاب
  • يادداشت : تو نيستي که ببيني ...
  • نظرات : 1 خصوصي ، 5 عمومي
  • پارسي يار : 4 علاقه ، 6 نظر
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام دوست عزيز اين مطلب و جديدزدم خوشحال ميشم بيايد بخونيدونظرتونوبديدگل تقديم شما

    در آخرين لحظات سوار اتوبوس شد  روي اولين صندلي نشست.

    از کلاس هاي ظهر متنفر بود  نفسي تازه کرد و به دور و برش نگاه کرد.