سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























ای ابر دل گرفته ی بی آسمان بیا

باران بی ملاحظه ی ناگهان بیا

چشمت بلای جان و تو از جان عزیزتر

ای جان فدای چشم تو با قصد جان بیا

مگذار با خبر شود از مقصدت کسی

حتی به سوی میکده وقت اذان بیا

شُهرت در این مقام به گمنام بودن است

از من نشان بپرس ولی بی نشان بیا

ایمان خلق و صبرِ مرا امتحان مکن

بی آنکه دلبری کنی از این و آن بیا

«قلب» مرا هنوز به یغما نبرده ای!

ای راهزن! دوباره به این کاروان بیا

فاضل نظری



نوشته شده در شنبه 92/4/15ساعت 5:53 عصر توسط در انتظارِ آفتاب نظرات ( ) |

امشب منتظرم برای آن لحظه نمناک و سرد ، تو بخواب !!

 


 من دلم گرفتهِ آنقدر زیاد ،که تکانِ شانه هایم را نمیبینم دگر،تو بخواب !

 


 

 

 منتظرم باران ببارد ، امشب قدمی خواهم زد !

 


 

 به تمام غصه هایم نم نمک یک سری خواهم زد !!

 


 

 

 خیس شوم ، کاسه ام را پر کنم از بوی خاک!!!!

 


 

 تو بخواب ای آرزوهایم ، من پر از باران و خاکم ...!

 


 

 

 لحظه ای دیگر منم آماده ام ، ته نشین خواهم شد در کنارت ،

 


 

 دست من را هم بگیر ، بی بهانه آمده ام در خوابت ........!!

 

 


  تو بخواب !



نوشته شده در پنج شنبه 92/4/13ساعت 1:42 صبح توسط در انتظارِ آفتاب نظرات ( ) |

بسم الله الرحمن الرحیم

 

خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.

بنده: خدایا ! خسته ام! نمی توانم

=-=-=
خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.

بنده: خدایا ! خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم…

=-=-=
خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان.

بنده: خدایا سه رکعت زیاد است

=-=-=
خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان.

بنده: خدایا ! امروز خیلی خسته ام! آیا راه دیگری ندارد؟

=-=-=
خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله.

بنده: خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!

=-=-=
خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله.

بنده: خدایا هوا سرد است! نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم

=-=-=
خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم.

بنده: اعتنایی نمی کند و می خوابد

=-=-=-=-=
خدا: ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده  او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده.

ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید

=-=-=

خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست.

ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!

=-=-=
خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد.

ملائکه:خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟

خدا: او جز من کسی را ندارد…شاید توبه کرد…

بنده ی من ، تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا می دهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صدها خدا داری


نوشته شده در سه شنبه 92/4/11ساعت 9:25 صبح توسط در انتظارِ آفتاب نظرات ( ) |

روزی امام صادق علیه السلام فرمود:« به زودی شبهه‌ها شما را احاطه می‌کند و شما بدون پیشوای هدایت می‌مانید. از آن شبهات کسی نجات نمی یابد مگر کسی که دعا کند و دعای غریق را بخواند.»

عبدالله بن سنان سئوال کرد:« دعای غریق چگونه است؟ »

امام فرمود:« یا الله یا رحمن یا رحیم، یا مقلّب القلوب، ثبت قلبی علی دینک »

(ای تغییردهنده‌ی قلب‌ها، قلب مرا بر دین خودت تثبیت کن.»

عبدالله بن سنان چنین خواند:« یا مقلب القلوب و الابصار ثبّت قلبی علی دینک.»

امام فرمود:« خداوند مقلّب القلوب و الابصار هست، ولی دقیقا آنچه را من می‌گویم بگو:« یا مقلب القلوب»، و چیزی بیش از آن نگو.»

منبع: موعود


پی نوشت:
بحارالانوار، 52 / 148 حدیث 73 ---------- کمال الدین


نوشته شده در شنبه 92/4/8ساعت 9:51 صبح توسط در انتظارِ آفتاب نظرات ( ) |

برای آمدنت دیر می شود، برگرد

زمان ز پرسه زدن سیر می شود، برگرد

در انتظار تو با کوله باری از وحشت

زمین دوباره زمین گیر می شود، برگرد

برای روشنی چشم آسمان، خورشید

میان چشم تو تکثیر می شود، برگرد

همیشه جای تو در لحظه هایمان خالیست

غروب جمعه که دلگیر می شود، برگرد

و جمعه ای که بیایی، تمام عرش خدا

به سمت خاک سرازیر می شود، برگرد...

*اللهم عجّل لولیک الفرج*


نوشته شده در شنبه 92/4/8ساعت 8:55 صبح توسط در انتظارِ آفتاب نظرات ( ) |

 یک روز می افتد ؛


 آن اتفاق خوب را می گویم ...


 من به افتادنی که برخاستن اوست ایمان دارم ؛


 هر لحظه ، هر روز ، هر جمعه ...

 


السلام علیک یا صاحب الزمان

 


نوشته شده در دوشنبه 92/4/3ساعت 11:17 عصر توسط در انتظارِ آفتاب نظرات ( ) |

ای طلوع فجر ما را آفتاب            
ای کتاب وصف ما را باز تاب
ای شفا بخش سریر انتظار     
ای قرار بی قراران را قرار
ای بلوغ صلح غایب از نظر       
مصلح کل مهدی ثانی عشر
پرده یک سوزن که دین بر باد رفت   
داد  ما از کف شد و فریاد رفت
پرده یک سوزن که آب از سر گذشت 
آه ما از چرخ بازیگر گذشت
گرگ ها بر ما شبانی می کنند    
با جهان خواران تبانی می کنند
سیم و زر باب الحوائج گشته است 
بین مردم رشوه خواری رایج گشته است
خائنین کوس انا الحق می زنند   
پا به روی حق به ناحق می زنند 
شاعر:محمود ژولیده


نوشته شده در یکشنبه 92/4/2ساعت 9:55 عصر توسط در انتظارِ آفتاب نظرات ( ) |

<      1   2      

Design By : Pichak