سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























هروقت میام پارسی انگار حجمی از حرفهای در گلو مانده می خوان فوران کنن...
به ما چگونه نوشتن و واگویه کردن حرف دل رو یاد داد...

تو اینستاگرام کسی حوصله‌ی کپشن خوندن نداره
نمی‌تونی راحت حرف دلتو بزنی

همیشه حرفهات تو گلوت می‌ماسه...

همه انگار آشفته اند... و بی سامان، عجول

دلم تنگ شده برای وقتهایی که راحت حرف دلمو اینجا می‌نوشتم

همین الان هم نمیدونم اصلا کسی پستمو می‌خونه یا نه:) 

سوت و کوره ولی بازم دوستش دارم با همه ی غربتش...

من چه گویم که غریب است دلم در وطنم...

 

ای نی محزون کجایی؟ سوختیم
تیره شد آیینه‌ای کافروختیم

آه از آن آتش که ما در خود زدیم
دود سرگردان بی سامان شدیم

پ.ن. به یاد زنده یاد هوشنگ ابتهاج

پ.ن 2: خط خودمه دیگه:) اسم نمی‌نویسم معمولا پای خطهام


نوشته شده در دوشنبه 101/6/14ساعت 12:17 عصر توسط در انتظارِ آفتاب نظرات ( ) |


Design By : Pichak