سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























روزی از این همه بی خبری خواهم مرد

روزی این درد مرا با خویش خواهد برد

------------------

 

انگار دیشب در رؤیایی آسمان را دیدم

وسعتش را بر چشمانم گسترده بود

آرام چشمانم را فرو بستم

سر به زیر و بی قرار گفتم

"دیدی آخر دنیا به آخر رسید...

ناگهان قطره بارانی به روی چشمانم چکید

و یک آن بغض بر گلویم چنگ زد

بغضی از جنس بی قراری هامان

در گلویم ماسید

وستعش همه ام را در بر گرفته بود

دل به دریا زدم

نگاهش کردم

چه ساعتی بود ... نمی دانم

واژه واژه سکوت بودیم

غزل غزل فریاد


نوشته شده در چهارشنبه 92/12/14ساعت 11:47 عصر توسط در انتظارِ آفتاب نظرات ( ) |


Design By : Pichak